دل نوشته
ديگرسه شنبه هاي اجابت وتوسلهايش نيز كفاف دلم را…
میدانی مرز انتظار کجاست؟ آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد
حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید
خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد
پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است
محبوبم! هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شودديگرسه شنبه هاي اجابت وتوسلهايش نيز كفاف دلم رانمي دهد…. عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق! می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا! “لیت شعری أین استقرت بک النوی” کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت… ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم
…فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم … در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت درتاريكيهاي شب دعاي عظم البلاء رابه پاس بزرگي مصيبتهايمان درزندگي وطاق آمدن طاقتمان دراندوه فراق تو زمزمه مي كنم وهرصبوح وسحرگاهان به عشق تو عاجزانه دعاي فرج رازمزمه مي كنم تا دلم آرام گيرد….
التماس دعاي فرج
دل نوشته از زائر جمکران