• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستان تحول روحي مرحوم دولابي

16 اسفند 1390 توسط خدادادی

حاج محمداسماعیل دولابی و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره می ‏سپرد. مركب سیر او جذبه ‏ای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبدالله ‏علیه السلام به او عطا شد…

 

خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود

خواست از فــردوس بیرونـــم كنــد خـــوارم كند
عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود


«حاج محمداسماعیل دولابی» و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره می‏ سپرد. مركب سیر او جذبه ‏ای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبدالله علیه السلام به او عطا شد. همان طریق آشنایی كه استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، از اسرار آن پرده برداشته ‏اند:

«سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشكار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس ‏علیه السلام است.1

و خود نیز اینگونه به علامه فرموده ‏اند كه: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت سیدالشهدا علیه السلام»2

درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمد اسماعیل دولابی خود ایشان چنین می ‏گوید:

«در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود كه طلبه‏ ها را می‏دیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم می‏خواست كه مشغول درس و بحث شوم ولی مشكلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود كه بسیار آزارم می‏ داد.

هر چه به حرم امیرالمؤمنین ‏علیه السلام می‏ رفتم خوب نمی‏شد، تا اینكه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداء علیه السلام شدم در حالی كه توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را كه می‏خواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.

به ایران مراجعت كردم… در ایران اولین كسانی كه برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی كردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی‏گشتم جلوی در اتاق پرده‏ ها كنار رفت و حالت مكاشفه‏ ای به من دست داد و در حالی كه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.

دیدم بالای سر ضریح امام حسین‏ علیه السلام هستم، به من حالی كردند كه آنچه را كه می‏خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یكدیگر صحبت می‏ كردند و می‏ گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله ‏علیه السلام بود و اشخاصی كه به آنجا می ‏آمدند بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند می‏ گریستند.

در اثر عنایات حضرت اباعبدالله علیه السلام كار به گونه‏ ای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیت‏ الله شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت الله شاه‏ آبادی بدون اینكه من به دنبال آن‏ها بروم و از آنها التماس و درخواست كنم با علاقه خودشان به آنجا می ‏آمدند.»3

—————————————————————–

 4 نظر

خانه تكاني دل مهم تر است يا خانه تكاني منزل

16 اسفند 1390 توسط خدادادی

 

 

راستي خانه تكاني منزل كه اين روزها همه را به تكاپو انداخته چه تأثيري در روح و روان آدمي دارد و چرا بايد علاوه بر خانه تكاني منزل به خانه تكاني دل بپردازيم؟

دكتر مسعود صمديار روان شناس در پاسخ به اين سؤال به گزارشگر كيهان مي گويد: «نظافت و نظم دادن به وسايل به ويژه تغيير رنگ ها و ايجاد تنوع در دكوراسيون خانه، تأثير مثبتي بر روحيه انسان ها دارد و زندگي را از يكنواختي خارج مي كند، تنوع و تميزي محيط اطراف در پيشگيري از خمودگي و افسردگي نيز بسيار تأثيرگذار است، بنابراين يك خانه تكاني ساده، سلامت روان فرد را تا حد زيادي تأمين مي كند.»

اين استاد دانشگاه توجه به يك نكته را در اين ميان ضروري مي داند و مي گويد: «اگر اين نو كردن و تنوع بخشيدن، مستلزم آن باشد كه فرد مشكل مالي پيدا كند يا زير بار قرض برود و در نتيجه دچار استرس شود، مي تواند پيامد عكس داشته باشد، مثلا فرد پرخاشگر مي شود و يا سازگاري اش با اطرافيان كاهش مي يابد. پس انجام خانه تكاني بايد متناسب با توان اقتصادي خانواده باشد.»

دكتر صمديار در ادامه صحبت هايش در پاسخ به اين سؤالم كه چقدر بايد به فكر زدودن غبار و زنگار از دل خود باشيم اين طور پاسخ مي دهد: «اين مسئله بستگي به عيار دل ها دارد و به اينكه چقدر براي عيار دل خويش ارج و قرب قايل باشيم و اين كه آيا به خزاني كه پشت سر نهاديم، انديشيده ايم يا خير؟ و آيا باور كرديم هر انساني خزاني دارد؟»

وي اضافه مي كند: «اگر به برگ ريزان خزان هاي هر ساله بيانديشيم، به ياد مي آوريم كه خزاني در راه داريم و مي بايست قدر بهار را بدانيم، كدورت از دل ها بشوييم كه فرصت براي در كنار عزيزان بودن بسيار محدود و ناچيز است و از ياد نبريم ما براي تكامل معنويت درون، نياز به خانه تكاني دل از طريق استغفار و با هم بودن از طريق آشتي داريم، پس بياييم پيش از تكاندن خانه هاي آجري و سيماني و سنگي، به تكاندن خانه دل هايمان بپردازيم.»

 

 

 3 نظر

بانوي قم

14 اسفند 1390 توسط خدادادی

جایگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا
فرمود:

آن حضرت در روایتى فرمود: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ
زَارَنى.» (ناسخ التواریخ، ج ٣، ص ٦٨، به نقل از كریمه اهل بیت، ص ٣٢) «هركس معصومه
را در قم زیارت كند،مانند كسى است كه مرا زیارت كرده است.»

این لقب، كه از
سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان
است.

امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى فرماید:
هركس نتواند به زیارت من
بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت كند كه ثواب زیارت مرا در مى
یابد. (زبدة التصانیف، ج ٦، ص ١٥٩، به نقل از كریمه اهل بیت، ص ٣ .)

 نظر دهید »

با امام حسن عسگری

11 اسفند 1390 توسط خدادادی

وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد

(مسند الامام العسکری، ص290)


 1 نظر

خطر بزرگ اخلاقی

07 اسفند 1390 توسط خدادادی

دوخطر بزرگ اخلاقی

 

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِأَبِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ أقول الحذاء السریعة و من الناس من یرویه جذاء بالجیم و الذال أی انقطع درها و خیرها (خطبه (42) نهج البلاغه)

ای مردم، از دو چیز بیش از هر چیز بر شما ترسانم: پیروی از هوای نفس، و آرزوی دراز. امّا پیروی از هوای نفس و اطاعت از شهوات، آدمی را از حق جدا کند و از برکات آن محروم سازد. و امّا آرزوی دراز، رستاخیز را از یاد برَد. آگاه باشید که دنیا روی گردانیده و شتابان در گذر است و چیزی جز اندکی - چون ته مانده ظرفِ از آب تهی شده - باقی نمانده است. هان بدانید که آخرت نیز به سویتان در راه است، و هر کدام از این دو را فرزندانی است. و شما تلاش کنید که از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا، که هر فرزندی بزودی در قیامت به پدرش پیوندد. امروز روز کار است نه حساب، و فردا روز محاسبه خواهد بود نه کار.

شریف رضی گوید: بعضی به جای کلمه «حذّû، «جذّû نقل کرده‌اند یعنی دنیا پشت کرده در حالی که خیر و برکت آن قطع شده است.

هوای نفس به هر عمل و رفتار، ظاهری و باطنی گفته می‌شود که در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد. ما یک خواسته‌هایی داریم و خداوند هم خواسته‌هایی. اگر خواسته ما مطابق خواسته خدا نباشد, می‌شود هوای نفس و خواسته های نفسانی. غفلت از یاد خدا، فراموش کردن نعمت‌ها، نیکی‌ها، حکومت و اقتدار الهی و پیروی از شیطان و شیطان صفتان، افراد و تفریط در اعمال و رفتار، برخی از مصادیق پیروی از هوای نفس می‌باشد. خداوند متعال در سوره کهف با اشاره به این نکته می‌فرماید: وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتّبَعَ هَواهُ وَ کانَ اَمْرُهُ فُرُطاً; } ای رسول ما! از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن ؛ همان‌ها که از هوای نفس پیروی می‌کردند و کارهایشان از روی افراط و تفریط است.
خطر آرزوهای دور و دراز آرزوهای دور و دراز، افزون بر آنکه نشانه خام اندیشی انسان است، فکر وی را از توجه کردن به واقعیت‌های زندگی باز می‌دارد و او را در راه رسیدن به این آرزوها به لغزش‌های فراوان دچار می‌کند

لذا در قرآن پیروی از هوی نفس مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته است و کسانی که از هوی و هوس پیروی نمی‌کنند مورد ستایش و تشویق پروردگار متعال قرار گرفته‌اند: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی؛ و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت. پس جایگاه او همان بهشت است». (سوره نازعات، آیه 41)؛ (بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، ج 2، ص 2358)


مبارزه با هوای نفس


به هر میزان که انسان خواهان امیال نفسانی باشد، به همان اندازه، از نیروی عقل و اراده فاصله می‌گیرد. آدمی به دلیل افراط در هواپرستی، سست اراده و بی اختیار می‌شود، و همه‌ی فضایل انسانی را از دست می‌دهد. از نظر اسلام، منشأ همه‌ی گناهان، پیروی بی چون و چرا از هوای نفس است و پرهیزگار کسی است که از دام هوا و هوس رهیده باشد. پیامبر گرامی اسلام، هوسْ گریزان را از شجاعان امت خویش برشمرده و فرموده‌اند: اَشْجَعُ الماسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ ؛ شجاع‌ترین مردم کسی است که بر خواسته های نفسانی چیره شود.
امام سجاد علیه‌السلام ، رهایی از دام چنین آرزوهای فریب دهنده و تباه کننده را از خداوند درخواست می‌کند و از حضرتش می‌خواهد که برای تعدیل در آرزوها، همواره یاد مرگ را در برابر چشمانش مجسم بدارد
آرزوی بلند داشتن

از نگاه آموزه های دینی، اصل داشتن آرزو پذیرفته شده است. آنچه اسلام پیروانش را از آن باز داشته، آرزوهای طول و درازی است که نه تنها هرگز بدان ها دست نمی‌یابند، بلکه انسان را به غفلت و بی خبری می کشانند و او را از رسیدن به حقیقت باز می‌دارند، چنان که امام علی علیه‌السلام «آرزوی دراز را عامل فراموشی امر آخرت معرفی می‌فرمایند.» امام سجاد علیه‌السلام نیز در صحیفه سجادیه، در مواردی بسیار از طولانی بودن آرزو به خدای مهربان پناه می‌برد، از جمله در نیایشی می‌فرماید: «بارالها! به تو پناه می‌بریم از اینکه قصد خیانت با کسی کنیم یا به اعمال عجب بورزیم و آرزوهای خود را دراز سازیم».

خطر آرزوهای دور و دراز آرزوهای دور و دراز، افزون بر آنکه نشانه خام اندیشی انسان است، فکر وی را از توجه کردن به واقعیت‌های زندگی باز می‌دارد و او را در راه رسیدن به این آرزوها به لغزش‌های فراوان دچار می‌کند. بر این اساس، خداوند در قرآن کریم وجود گرایش انسان به چنین آرزوهایی را وسوسه و القای شیطان می‌داند و می‌فرماید: یَعِدُهُمْ وَ یُمَنّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُروُرا. (نساء:120) شیطان به آنان وعده می‌دهد و ایشان را در آرزوها می‌افکند و (البته) جز غرور (و فریب) به آنان وعده ای نخواهد داد.

امام سجاد علیه‌السلام ، رهایی از دام چنین آرزوهای فریب دهنده و تباه کننده را از خداوند درخواست می‌کند و از حضرتش می‌خواهد که برای تعدیل در آرزوها، همواره یاد مرگ را در برابر چشمانش مجسم بدارد. نیایش آن حضرت در این باره چنین نغز و تأمل برانگیز است: خدایا! ما را از نیرنگ (و فریب) آرزو سلامت دار و از شر آن ایمن گردان و مرگ را در برابر دیدگان ما مجسم کن و ما را چنان مکن که یک روز در یاد مرگ باشیم و روز دیگر آن را فراموش کنیم (بلکه توقیفمان ده تا همواره به یاد آن باشیم).

 1 نظر

موعظه ونصیحت پذیری

07 اسفند 1390 توسط خدادادی


ثواب موعظه ونصیحت پذیری

- قـال النـبـى صلى الله عليه و آله : ما اهدى المسلم لاخيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى او ترده عن ردى .
پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هديه و پيشكش نبرد مـسـلمـانـى براى برادر مؤ منش كه بهتر باشد از كلام حكمت آمـيـز كـه سبب شود هدايت او زياد گردد يا او را از كار بدى باز دارد.

قـال النبی صـلى الله عليه و آله : نعم العطية و نعم الهديه المـوعـظـة و اوحـى الله الى مـوسى تعلم الخير و علمه من لا يـعـلمـه فـاءنى منور لمعلمى الخير و متعلميه قبورهم حتى لا يستوحش بمكانهم .
پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: موعظه نيكو عطا و بـخـشـشـى اسـت و نـيـكـو هـديـه و پـيـشـكـشـى اسـت . خـداى متعال جلت عظمته به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : خير و خوبى را ياد گير و آن را به كسى كه نمى داند ياد بـده ، پـس به درستى كه من نورانى مى كنم قبر آن كس را كه خير را ياد دهد و آن كس را كه ياد بگيرد تا اين كه در آن مكان يعنى قبر وحشت و ترسى براى آنها نباشد.

و روى انـه ذكـر عند النبى صلى الله عليه و آله رجلان كـان احـدهما يصلى المكتوبة و يجلس فيعلم الناس الخير و كـان الآخـر يـصـوم النـهـار و يـقـوم الليـل فـقـال صـلى الله عـليـه و آله : فضل الاول على الثانى كفضلى على الانام .
روايـت شـده كـه در نـزد پـيغمبر صلى الله عليه و آله ذكر شـد كـه دو مـرد هستند كه يكى از آن دو نماز واجب خود را به جـا مـى آورد و مـى نشيند و آنچه خير مردم در آن است به آنها ياد مى دهد از قبيل مسائل فقهى يا اخلاقى يا اعتقادى يا آداب معاشرت و حقوق و امثال اينها، و آن ديگرى روزها روزه است و شـبـهـا بـه عـبـادت قـيـام مـى كـنـد و بـه ايـن حـال اوقـات ايـن دو نـفـر طـى مـى گـردد آيـا كـدام يـك افـضـل اسـت ؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن اول كـه بـه واجـبـاب اكـتـفـا مـى كـنـد و مـشـغـول تعليم مردم است فضيلتش بر دوم مانند فضيلت من است بر مردم ديگر.

و قـد اثـنـى الله عـلى اسـمـاعـيل بقوله : انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا و كان ياءمر اهله بالصلوة والزكوة و كان عند ربه مرضيا.
بـه تـحقيق خداوند حضرت اسماعيل صادق الوعد را در قرآن كـريـم مـدح كـرده كـه : او صـادق الوعـد بـود و رسـول و نبى بود و اهل و عشيره اش را امر به نماز و زكات مـى نـمـود و در نـزد خـداى خـود مرضى بود، يعنى خدا از او راضى بود.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ما تصدق مؤ من بصدقه احـب الى الله مـن مـوعـظة يعظ بها قوما يتفرقون و قد نفعهم الله بها و هى افضل من عبادة سنة .
پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: مؤ منى در راه رضاى خـدا هـيـچ صـدقـه اى نـداد كـه دوست داشتنى تر باشد به سـوى خـدا از موعظه اى كه با آن افراد پراكنده و متفرق را نفع رساند و از پراكندگى به اجتماع برگردند و موعظه در ايـن مـورد فـضـيـلت و ثـواب آن از يـك سال عبادت بيشتر است .

فاستمع ايها العاقل الى الموعظه و لا تضرب عن الذكر صـفـحـا و غـالب هـواك و جـاهـد نـفـسـك و فـرغ قـلبك فانما جـعـل لك السـمـع لتـعـى بـه الحـكـمـه و البـصر لتعتبر مـاتـرى مـن خـلق السـمـوات و الارض و مـا بينهما من الخلق و اللسـان لتـشـكـر بـه نـعم الله و قديم ذكره به و حمده و تـلاوه كـتـابـه و القـلب لتـفـكـر بـه فـاجـعـل شـغلك فى آخرتك و ما تصير اليه و اصرف همتك فان نصيبك من الدنيا ياتى من غير فكر و حركه .
پـس اى عـاقل بشنو موعظه را و از موعظه رو بر نگردان . و بر هواى نفس ‍ خود غلبه كن و با نفس خود جهاد كن ، و آن را از كـارهـاى خـلاف بـازدار. و قـلب خـود را از افـكـار بـاطـل فـارغ سـاز؛ بـراى اين كه اعضاء و جوارح ظاهرى و بـاطـنـى تو هر كدام براى منظور صحيح خلق شده . گوش تـو بـايـد ظـرفيت داشته باشد براى شنيدن حكمت . و چشم تـو بـراى عـبـرت گـرفـتـن اسـت از آن چه مى بيند از خلقت آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچه بين آنهاست . و زبان براى شكر نعمتهاى الهى است . و ذكر و حمد و ثناى خدا گفتن و تلاوت قـرآن كـريم نمودن . و قلب براى فكر در عظمت خدا و مزيد مـعـرفت است . پس شغل خود را در امورى قرار ده كه مربوط به آخرت است و آنچه كه بازگشت تو به سوى آن است . و هـمـت خـود را صرف عمران آخرت بنما، به درستى كه آنچه نـصـيب و بهره تو از دنياست به تو خواهد رسيد بدون اين كـه در اطـراف او فـكـر كـنـى يـا بـراى بـه دسـت آوردن آن حركتى انجام دهى .

فـقد قال اميرالمؤ منين عليه السلام : و قد سبق الى جنات عدن اقوام كانوا اكثر الناس صلوة و صياما فاذا وصلوا الى الباب ردوهم عن الدخول فقيل بماذا ردوا الم يكونوا فى دار الدنـيـا صـلوا و صـامـوا و حـجـوا فـاذا بـالنـداء مـن قـبـل المـلك الاعـلى جـل و عـلا بـلى قـد كـانوا ليس لاحد اكثر صـيـامـا و لا صلوة و لا حجا و لا اعتمادا و لكنهم غفلوا عن الله مواعظه .
بـه تـحـقـيـق اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در قيامت به سوى بهشت عدن كسانى سبقت گيرند كه از همه مردم نماز و روزه آنـهـا بـيـشـتـر بـود چـون به در بهشت برسند آنها را بـرگردانند و مانع از دخول آنها شوند. گفته شود به چه جهت رد مى شوند آيا در دنيا نماز و روزه و حج انجام ندادند؟ پـس در ايـن هـنـگـام جـواب از جـانـب خـداى عـالم جل و علا آيد بلى چنين است كه آنها نماز و روزه و حج و اعتماد بـه خـدا از هـمـه بـيـشـتـر داشـتـند و ليكن از موعظه هاى خدا غافل بودند.

 نظر دهید »

از نظر قرآن،بهترین نحوه ابراز شادی مشروع چیست؟

07 اسفند 1390 توسط خدادادی


از نشانه‌هاي مؤمن داشتن چهره‌اي شادمان و با طراوت است‌. حضرت اميرالمؤمنين علي‌مي‌فرمايد: “المؤمن بشره في وجهه و حزنه في قلبه‌; مؤمن را شادماني در چهره و اندوه در دل است يعني اندوه خود را پنهان مي‌كند."(نهج‌البلاغه‌، حكمت 333.) و در سخني ديگر مي‌فرمايد: “شادي تو براي چيزي باشد كه در آخرت مفيد است و اندوه تو براي از دست دادن چيزي از آخرت باشد."(همان‌، نامة 22.) حضرت صادق‌مي‌فرمايد: “شادماني در سه خصلت است‌: در وفاي به عهد و مراعات حقوق ديگران و در سختي‌ها به ياري ديگران برخاستن‌."(ميزان الحكمة‌، حديث شمارة 8451.) از سوي ديگر خوشحال كردن مؤمنان و شاد نمودن آنان است و شادي خواهي و اندوه ستيزي در تعاليم اسلامي جلوة ويژه‌اي دارد. در روايتي مي‌خوانيم كه پيامبر اسلام‌فرمود: “من سرّ مؤمناً فقد سرّني و من سرّني فقد سرّ الله; هر كس مؤمني را مسرور نمايد من را مسرور ساخته است و هر كس مرا خرسند سازد خدا را خرسند ساخته است‌."(سفينة البحار، شيخ عباس قمي‌، ج 4، ص 125، دارالاسوة‌.) ذكر چند نكته در اين مورد قابل توجه است‌:
الف‌) وسيله‌اي كه براي شاد نمودن ديگران استفاده مي‌شود بايد وسيلة صحيح و مباح باشد.(ر.ك‌: سيري در سيره نبوي‌، شهيد مطهري‌، ص 118، 119 و 133، انتشارات صدرا.)
نمي‌شود مسخره كردن و دست انداختن ديگران را وسيلة خنده و شادي ديگران قرار داد; اين نه تنها ثوابي ندارد، بلكه گناهي بزرگ است‌. شاد كردن ديگران تنها به گفتن فكاهي و سخنان خنده‌دار نيست‌، بلكه زيباترين شيوه براي شادي ديگران اين است كه غمي از دل مؤمني برداشته شود و اگر مشكلاتي دارد در رفع آن به او كمك كنيم‌.
ب‌) شادماني ممدوح از ديدگاه قرآن‌:
شادماني مؤمنان به جهت‌: 1. امتثال امر خدا; 2. به دست آوردن فضل و رحمت الهي‌; 3. نزول وحي‌; 4. كارهاي پسنديده‌; 5. توجه به خداوند; 6. زهد; 7. قناعت‌; 8. رضايت‌مندي با توجه به قضا و قدر الهي‌; 9. نماز سر وقت و… از مواردي است كه مدح شده است‌.(ر.ك‌: قرآن مجيد، روم‌، 4; يونس‌، 58; رعد، 36; حديد، 23 و… .)
نيز شوخي و مزاح و خنداندن و شاد كردن ديگران با خواندن سرودها و اشعاري كه به دور از لغو و بيهوده‌گرايي باشد، سيره عملي آنان بوده است‌.(ر.ك‌: ميزان الحكمة‌، محمد محمدي ري‌شهري‌، ترجمة حميدرضا رستمي‌، ج 11، ص 5546، دارالحديث / خنده‌، شوخي‌، شادماني‌، احمد لقماني‌، ص 58، نشر عطر سعادت‌.)
ج‌) يكي از راه‌هاي ادخال سرور و مزاح و شوخي‌هاي مناسب و مشروع‌
امام صادق‌در رابطه با آيه شريفة “وَ الَّذِين‌َ يُؤْذُون‌َ الْمُؤْمِنِين‌َ وَ الْمُؤْمِنَـَت‌ِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَـَنًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا; (احزاب‌، 58) مي‌فرمايد: “براي كسي كه در ]محافل و مجالس و…[ ادخال سرور كند، هزار هزار حسنه است‌."(اصول كافي‌، كليني‌;، ج 2، ص 196، دارالتعارف للمطبوعات‌.)
البته بايد توجه كرد كه در روايات‌، زياد خنديدن و با قهقهه خنديدن‌، مذمت و به لبخند زدن به هنگام خنده و شادي سفارش و تأكيد شده است‌.(ر.ك‌: بحارالانوار، همان‌، ج 16، ص 392.)
نتيجه آن‌كه‌: اگر جشن‌، سرور و شادماني كه به منزلة زنگ تفريح به حساب مي‌آيد، انسان را به هدف‌نهايي آفرينش نزديك كند، پسنديده و در غير اين صورت ناپسند است‌.

 نظر دهید »

داستان صبروبردباری

02 اسفند 1390 توسط خدادادی


زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟


آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود. 

روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد.


راهب نگاهی به زن کرد و گفت: چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است. ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟راهب در پاسخ گفت: بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در حالتی از امید و یاس به خانه برگشت.

نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد. آن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد. باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت. هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند.

این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد. زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت.

طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت، دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد. 

صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست. فکر می کنید آن راهب چه کرد؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود.

زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت: ”مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی با صبر و حوصله، عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی و آن ببر را رام خودت سازی،

در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دورساز



 2 نظر

حسادت

02 اسفند 1390 توسط خدادادی

 

 

غنچه ای مغرور بودم
وقتی گل شدم بیشتر به خود می نازیدم.
صاحبخانه یک رقیب روبه رویم قرار داد :
از حسادت پژمرده شدم .
ولی هر وقت گلبرگی از من می افتاد یکی از گلبرگهای او نیز به نشانه ی رفاقت می افتاد.
تا بالاخره هر دو به یک گلبرگ رسیدیم.
صاحبخانه آئینه را از مقابلم برداشت و من نتوانستم مردن خود را ببینم…./

همیشه شاد شاد باشیییید و از رذایل اخلاقی بدور

 1 نظر

چه می شود که پاکدامنی در جوانی شیوه پیغمبری می شود ؟

02 اسفند 1390 توسط خدادادی

حدیثی از پیامبران داریم : خدا پیش فرشته ها به عبادت جوان مباهات می کند . می گوید : عبد مرا ببینید . بخاطر من ، غرایز و شهوتش را کنار گذاشته است . یعنی غرایز جنسی در جوانی به حدی است که جوان را به راه منفی میکشاند . یک جوان که خواب صبح را از دست میدهد و بلند میشود و نماز میخواند ، این جوان که الان رعایت می کند ، در آینده هم این کار را می کند وگرنه انسان پیر ممکن است تا صبح ده بار از خواب بیدار شود و نماز هم بخواند . اگر ماشینی در سربالایی صدو بیست تا برود ، در سرپایینی صدو هشتاد تا می رود . حدیث داریم : در روز قیامت خدا بر سه گروه سایه رحمت می اندازد . یکی از آنها جوانی است که در جوانی در بندگی خدا رشد کند . یکی از اشکالاتی که بر پیامبر میگرفتند این بود که جوانان ما را فاسد کرده است البته از نظر خودشان . عمده کسانی که به پیامبر می پیوستند جوانان بودند . جوان چند ویژگی دارد . یکی از ویژگی ها ، رقت قلب جوان است . روایت داریم : قلب جوان رقیق تر از انسانهای مسن است . این رقت قلب باعث میشود زودتر زیر بار برود . جوانی بنام سعدبن مالک در صدر اسلام مسلمان شده بود و پد ر و مادر ش کافر بودند . در اینجا نباید حرف پدر و مادر را گوش داد . ولی او چون می خواست آنها ناراحت نشوند ، جلوی آنها نماز نمی خواند و صدها متر دورتر می رفت تا او را نبینند و بعد نماز می خواند . جوانان ما برایشان سخت است که از رختخواب بلند شوند و در دو قدمی نماز بخوانند و یک وقت به مادرش خبر دادند که جوانت مسلمان شده است و مادرش هم اعتصاب غذا کرد . مادرش گفت : باید دست از اسلام برداری . او خیلی فکر کرد و گفت : نه مادر، من نمی توانم دست از اسلام بردارم . جوانهایی دور پیامبر را گرفتند . عبداله بن عبیر یک منافق بود و آیات قرآن هم درباره ایشان زیاد است . پیامبر را خیلی آزار می داد . پسر او خیلی مومن و متدین بود . روزی پیامبر داشت آب می خورد . پسر او گفت : میشود شما تمام آب را نخورید و من ته آب را برای پدرم ببرم چون تبرک است بلکه روی او اثر بگذارد . البته تا قابلیت در انسان نباشد ، قرآن هم روی انسان اثر نمی گذارد . هدیً للمتقین که در اول قرآن آمده یعنی انسانی که بپذیرد . ظرف آب را به پدرش داد . پدرش پرسید این چیست ؟ گفت : این آب تبرک پیامبر است بخورید بلکه نفاق شما از بین برود . ظرف را پرت کرد و ناسزایی هم به پیامبر گفت . این را به پیامبر گفت و پیامبر گفت : می دانستم روی او اثر نخواهد گذاشت . حنظله داماد یک شبه بود و به میدان رفت و شهید شد . پدرش کافر بود و او از این خانواده بود . این ها بخاطر رقت قلب جوان است که زودتر می پذیرد . یکی دیگر از ویژگی های جوان ، گذشت و عفو است . برادران یوسف پیش یوسف آمدند و گفتند : تو ما را ببخش . خدا تو را برما ترجیح داد . یوسف بلافاصله گفت : شما را بخشیدم . ولی وقتی این پسران پیش یعقوب می رفتند و طلب بخشش میکردند ، او میگفت : صبر کنید و بخشش آنها را به عقب می انداخت . در روایت داریم : چون یوسف جوان بود ، توانست حادثه را نادیده بگیرد . ولی یعقوب مسن بود و قدری تامل می کرد . با ا ینکه این بلا سر یوسف آمده بود ولی زود گذشت کرد . جوان نمیگذارد کینه در او بماند و زود خطا را نادیده میگیرد . یکی دیگر از ویژگی جوان ، حقیقت طلبی و فظیلت طلبی است . اگر در جایی ظلمی بشود ، اولین فریاد از جوان بلند میشود . فرد مسن به خودش می قبولاند که می تواند کوتاه بیاید و همه در جامعه رعایت نمی کنند . اما جوان بی عدالتی و ظلم را نمیتواند بپذیرد . فضیلت طلب است به دنبال خوبی است . خیلی از جوانان که جذب پیامبر می شدند این بود که می دیدند حقیقت را می گوید ، امین است ، صدیق است ولی خیلی ها معجره را از پیامبر می دیدند ولی مسخره می کردند . خصوصیات دیگر جوان تعارض عقل و احساسات است . ما معتقد هستیم سن احساسی جوان از سن عقلی جوان بیشتراست . در سن چهارده سالگی احساسات بالا می گیرد ولی عقل همان رشد خودش را دارد . بعضی از حرفها برخاسته از شور و احساس جوانی است ولی نمیشود آنرا تعمیم داد . ما کلیات را می گوییم . اگر بشود این احساس را نشکست و تحت سیطره عقل درآورد ، کار خوبی انجام داده ایم . در روایت داریم : جوانی شعبه ای از جنون است . در اینجا نمی خواهد مذمت کند . یعنی یک جوان در طوفانی از غرایز و حوادث و خواستها و امیال قرار دارد . جوانها تعاملشان با این مختلف است . بعضی ها گوشه گیری و عزلت را انتخاب میکنند . بعضی ها به راههایی کشیده میشوند . بعضی ها در جنبه مذهبی افراط می کنند . بعضی ها سوال می کنند چرا بعضی از جوانها در هیئت و حرم هستند ولی جوان ما این جوری نیست ؟ بازتاب این غرایز و تعارض در جوانها یکسان نیست . ممکن است تحت تربیت خانواده و دوست و رفیق باشد و نباید مقایسه کرد . باید اعتدالی ایجاد کرد . گاهی خودشان هم می توانند بهمدیگر کمک کنند . و آخرین صفت جوان ماجراجویی و هیجان طلبی جوان است . گاهی جنبه مثبت دارد و گاهی منفی . در جنگ جمل وقتی دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند ، حضرت علی (ع) گفت : چه کسی است که قرآن را در دست بگیرد و با آنها صحبت کند ؟ بنای حضرت بر جنگ نبود . در جنگ صفین امام جنگ را شروع نمی کرد و تامل می کرد . نمی خواست آغاز کننده باشد. بعد از طرح این سوال ، جوانی بنام مسلم جلوی آمد و گفت : من و او قرآن را گرفت و در آخر هم بدنش با قرآن بهم با شمشیر آمیخته شد و شهید شد . در جنگ احزاب حضرت علی که خیلی جوان بود با عمربن عبدود جنگ تن به تن کرد . این از جنبه ای مثبت است . جبهه های ما را جوانان پر کرده بودند . یک جنیه منفی هم دارد . مثلا با موتو رتک چرخ بزنم که مردم من را ببینند و یا از کوه خودم را پرت کنم تا همه من را ببینند . ما کارهای عجیب و غریب که در جوانان می بینیم . باید هیجانات مثبت را تقویت کنیم و جلوی منفی را بگیریم . رسول خدا جوانی را برای فرمانده جنگی انتخاب کرد و پیامبر هم در آن جنگ نبود . او گفت : من باید شما را امتحان کنم . هرکس حرف مرا می خواهد گوش کند ، در آتش برود . اختلاف افتاد . از پیامبر سوال کردند کار این جوان درست است . پیامبر گفت : این اشتباه است . بی دلیل در آتش پریدن درست نیست . کار باید به اطاعت خدا باشد . اطاعت از خدا در جوانی صعب و سخت است . در جوانی احساس می کند میل به خواب و تفریح بیشتر دارد . ما برای ایجاد تعبد در جوان ، حداکثری فکر نکنیم . یعنی این جوان نباید حتما دعای جوشن کبیر را بخواند حتی اگر معنی آنرا نفهمد . ما باید نسخه واحدی برای جوان بپیچیم . جوانی با مادر پیرش به حرم می رود . مادر انواع زیارت ها را میخواهد بخواند ولی این جوان اگر ده دقیقه بماند برای او کافی است .

(خلاصه اي از سخنرانی حجه الاسلام والمسلمين دكتر رفيعي)

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه کوثر زرندیه

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اثبات ولايت امام علي (ع)
  • اخبار
    • حوزه
    • سیاسی
    • فرهنگی
  • اخلاقی
  • اطلاعات عمومی
  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • امام خامنه ای
  • داستان وشعر
  • دخترانه
  • درد دل
  • دشمن شناسی
  • ریحانه النبی
  • شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات
  • عرفان های نو ظهور
  • عقاید
  • قرآن نسخه ای شفا بخش
  • مذهبی
  • مشاوره ازدواج وخانواده
  • مطالب طنز
  • مناسبت ها
  • مهدویت
  • پزشکی
  • پژوهشي
  • گل گفته ها
  • گنجینه های نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس