• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اللهم صلی علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم

22 تیر 1392 توسط خدادادی
» آتش گرفتن مسجد پیامبر در روز نخست رمضان

در نخستین روز از ماه مبارک رمضان سال ۶۵۴ آتش سوزی در مسجد پیامبر (ص) اتفاق افتاد و صدمات زیادی به مسجد وارد ساخت.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شیعیان به نقل از حج، در سال ۶۵۴ هجری؛ یعنی سه سال پیش از سقوط عباسیان، مسجدالنبی آتش گرفت و صدمات زیادی بر آن وارد شد. از جمله، موجب فرو ریختن سقف و دیوارهاى آن شد.

خلیفه عباسی نتوانست آن را بازسازی کند؛ زیرا به دست مغولان ساقط شد؛ اما ممالیک مصر معمارانی را برای بازسازی آن فرستادند.

ملک اشرف قایتبای از کسانی بود که برای ترمیم و توسعه مسجد النبی (صلّی الله علیه وآله) تلاش زیادی کرد. آنان افزون بر دو نوبت بازسازی پس از آتش سوزی، محدوده وسیعی به حجره شریف پیامبر (صلّی الله علیه وآله) افزود و پیرامون آن را با نرده و یا شبکه محصور کرد.

او همچنین با قرار دادن پایه‌های ستون‌ها در داخل حجره، گنبدی را بر مقبره مطهّر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بنا کرد که بعدها سلطان محمود عثمانی گنبد خضراء را بر آن نهاد.

توسعه مسجد در این دوران، از سمت شرق حدود ۱۲۰ مترمربع بوده است؛ در دوران آنان مساحت مسجدالنبی (صلّی الله علیه وآله) را به ۹۵۲۰ مترمربع رسانید.

منبع: شیعه نیوز

 1 نظر

هرچه دارم از برکت دعای پدر است

22 آبان 1391 توسط خدادادی

آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمةالله علیه فرموده است: «زمانی که در نجف بودیم، یک روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن تا برای صرف ناهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده، مانده بودم چه کنم؟ از طرفی می خواستم ام مادر را اطاعت کنم، و از طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لب هایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا اینکه در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و دید من هستم. وقتی این علاقه و ادب و کمال احترام را از من دید، فرمود: شهاب الدین تو هستی؟ عرض کردم: بلی آقا. دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم! خدا عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد. حضرت آیت الله مرعشی نجفی می فرمود: من هرچه دارم از برکت آن دعای پدرم است.

 پی‌نوشت‌ها: 1. رمز موفقیت بزرگان، رضا باقی زاده، ص117. توضیح: مرجع عالی قدر و فقیه اهل علیهم السلام حضرت آیت الله مرعشی نجفی قدس سره الشریف در روز بیستم صفر 1315 در نجف اشرف در خانواده علم و تقوا پا به عرصه وجود نهاد و سرانجام در 7 صفر سال 1411 (7 شهریور 1369) در شهرستان قم، چهره در نقاب خاک کشدی. تدریس بیش از 68 سال در حوزه علمیه قم و نیز قبل از ان در نجف اشرف و تربیت هزاران شاگرد که هر یک خود در زمره بزرگان اسلام می باشند، بخشی از خدمات ان عام فرزانه به حساب می آید. بنیاد صدها مدرسه علمیه و هزاران مسجد، حسینیه، کتابخانه و مراکز فرهنگی، رفاهی و درمانی در قم و شهرستان های داخل و خارج از کشور، و نیز احیا و اشاعه آثار دانشمندان متقدم اسلامی، هم چنین تالیف و تصنیف بیش از صد اثر در علوم مختلف اسلامی به ویژه فقه، اصول، کلام، تفسیر، درایه، انساب و ادبیات از دیگر خدمات ایشان می باشد. از روزگاری که در نجف اشرف به تحصیل و تدریس اشتغال داشته اند پیوسته درجمع آوری کتاب های نفیس خطی از هر فرصتی استفاده نموده و با انجام روزه و نماز استیجاری، کار شبانه در کارگاه برنج کوبی و حذف یک وعده غذا در بیست و چهار ساعت وجوه به دست آمده صرف خرید کتاب می کرد و همه آنها هم اکنون در گنجینه کتابخانه معظم له مورد استفاده می باشد. در نتیجه تلاش مستمر ایشان در همین راستا، اکنون شاهد کتابخانه عظیمی هستیم که از لحاظ شمول نسخه های خطی نفیس، نخستین کتابخانه ی کشور، سومین کتابخانه جهان اسلامی و یکی از بزرگ ترین و مشهورترین کتابخانه ها در جهان به شمار می رود.

منبع: عباس زاده، علیرضا؛ (1388) بوسه بر دست پدر، کاشان، مرسل، چاپ اول

 2 نظر

در محضر استاد

29 فروردین 1391 توسط خدادادی

همنشینی وشکل گیری شخصیت

همنشینی مؤثر است . مصاحبت اثر دارد . نفس انسانی خوپذیر است . انسانی که با انسانی مدتی به سر برده است می بینی چنان از یکدیگر خو گرفته اند که احوالات هر یک حکایت از دیگری می کند بلکه مطلقا همنشینی اثر دارد . مثلا شاگرد بر اثر مصاحبت با استاد، از سیرت و خوی استاد حکایت می کند و همچنین فرزند از پدر که «الولد سر ابیه .» به قول خواجه عبدالله انصاری: دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد .

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

توصیه ای از علامه حسن زاده آملی(حفظه الله تعالی)

05 فروردین 1391 توسط خدادادی

دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏که هرزه خوراک مى‏شوند، هرزه کار مى‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند.

وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.*

خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است

 2 نظر

خاطره عبرت انگیز امام وزن مستمند

04 فروردین 1391 توسط خدادادی

مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود نقل می کردند: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم فصل زمستان بسیار سردی بود. از کنار مدرسه حجتیه عبور می کردیم که دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و لباس می شوید (نمی دانم مال خودش بود یا کلفت بود) می دیدیم که یخ های رودخانه را می شکست و کهنه می شست بعد دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره می شست.

امام قدری به او نگاه کرد و بعد به من فرمود: شما بروید بعد من می آیم. عرض کردم: چه کاری دارید اگر امری هست بفرمایید. گفتند: نه شما بروید و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباس ها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد نشانی آن خانم مستمند را از او گرفته بودند.

هر چه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود می فرمودند: چیزی نبود. بعد معلوم شد به آن خانم گفته اند: شما بیایید منزل من دستور می دهم آب گرم کنند و شما دیگر اینجا نیایید و با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان می کنم.»

واقعیت این است که کمک به محرومین سیره عملی امام بود اگر معظم له می فرمود: « گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد پیش خدای تبارک و تعالی کمتر خدمتی است که به اندازه خدمت به زاغه نشینان فایده داشته باشد و یک موی این سر کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.» باوری است که حضرت امام در طول حیات پر برکت خویش به آن پایبند و آن را عملی کرده است.

خاطره مطرح شده عمق اعتقاد امام به توده های زجر کشیده و محروم را به خوبی ترسیم کرده است و این موضوع مهمی است است

 1 نظر

[جایی که عزرائیل دلش سوخت

04 فروردین 1391 توسط خدادادی

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله )نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد.

پیامبر (ص) از او پرسید:
“ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟”

عزرائیل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

“۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست. همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته‌پاره کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.”

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صل الله علیه و آله ـ رسید و گفت: “ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید:
به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خودبینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم.”

 نظر دهید »

جایگاه صله رحم در کلام رسول خدا(ص)

04 فروردین 1391 توسط خدادادی

 

* رسول خدا (ص) فرمود : هر که نزد خویشاوندى رود و با خود و مالش با او صله رحم کند ،خداى عز و جل به او اجر صد شهید دهد ، هر گامى که بر می دارد چهل هزار حسنه دارد و چهل هزار گناهش محو می شود و چهل هزار درجه بالا رود و گویا صد سال خدا را عبادت کرده است.

* نقل است که ابوذر گفت : پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم مرا به هفت چیز توصیه نمودند؛ دوستى با تهیدستان، دورى از ثروتمندان، صله رحم، اینکه سخن غیر حق بر زبان نیاورم، از ملامت دیگران در انجام فرمان الهى نترسم، به زیر دستان خود نگاه کنم، به بالاتر از خود توجهى نکنم (وضع زندگى تهیدستان را ببینم نه ثروتمندان را) سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظیم، بسیار بگویم، که باقیات صالحات همین ها هستند.

* پیامبر‌(ص) همچنین در روایت دیگری فرمود: فریب نماز و روزه افراد را نخورید، زیرا گاهى افراد به آن عادت مى‏کنند و مى‏ترسند آن را ترک کنند بلکه آنها را به راستگویى و امانتدارى و انجام صله رحم و نیکى به برادران، بیازمایید.

* رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم کنید گر چه به یک شربت آب باشد و بهتر از آن خوددارى از آزار دیگران است.

 نظر دهید »

گنجشک خیره ذر خدایی خدا ماند

04 فروردین 1391 توسط خدادادی


روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار این گونه می گفت:” می اید. من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد." 
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.فرشتگان چشم به لب هایش دوختند اما گنجشک چیزی نگفت. و خدا لب به سخن گشود:” با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست." 
گنجشک گفت:” لانه ی کوچکی داشتم. آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.تو همان را هم از من گرفتی. آن طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه ی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟!” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.فرشتگان همه سر به زیر انداختند! 
خدا گفت:” ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی.باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پرگشودی." 
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. 
و خدا گفت:” چه بسیار بلاها که من به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی!" 
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگهان چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

در خدایی خدا شک نکنید.

 2 نظر

صبح وبرف وحرم

27 اسفند 1390 توسط خدادادی

وقتی که وارد اتاق آقای نظام التولیه شدم،1 موج گرما توی صورتم خورد. اتاقش حسابی گرم بود. برای من که از صبح تا حالا این طرف و آن طرف حرم می رفتم ودستمال می کشیدم و نظافت می کردم، گرمای دلپذیری بود. آقای نظام التولیه پشت میزش مشغول نوشتن بود. نمی دانستم چه می نویسد، ولی هر چه بود، خیلی مهم بود، چون متوجه من نشد. چندتا سرفه الکی کردم تا بفهمد که من در اتاقش هستم. آقای نظام التولیه سر بلند کرد واز بالای شیشه های عینک مرا نگاه کرد:تویی؟! چه کار داری؟

ـ خسته نباشید، آقای نظام التولیه!

ـ متشکرم. زودتر کارت را بگو، وقت ندارم.

ـ راستش آقای نظام التولیه بیرون برف شدیدی می بارد. هوا خیلی سرد است. هیچ زائری در حرم نیست، با این وضع هوا تا اذان صبح هیچ کس به حرم نمی آید. خدام گفتند که اگر اجازه بدهید، آن ها امشب به خانه بروند و فردا صبح موقع اذان بر گردند.

آقای نظام التولیه تعجب کرد: عجب! برف می بارد؟ نمی دانستم.

خندیدم: برای اینکه شما چند ساعت است توی اتاقتان نشسته اید و حواستان به کاغذ و قلمتان است.

آقای نظام التولیه بلند شد. کاغذها و نوشته هایی را که روی میز بود، جمع کرد و توی کشوی میزش گذاشت. قدم زد و آمد کنارم:اگر واقعا هوا این قدر بد است…

حرفش را ادامه نداد. دوباره قدم زد. در را باز کرد و بیرون رفت. من هم دنبالش. رفتیم تا به دری رسیدیم که مردم از آن وارد صحن می شوند. دانه های برف تند تند از آسمان روی زمین می نشستند. سوز عجیبی می آمد. آقای نظام التولیه گفت: بله…بله…هوا خیلی سرد است. بروید. بروید. به آقایان بگو مانعی ندارد، بروند. خودتان هم بروید.

ـ لطف فرمودید آقا.

رفتم به بچه ها بگویم که بروند خانه که یکدفعه چیزی یادم افتاد. دو قدمی را که برداشته بودم، برگشتم و به آقای نظام التولیه گفتم: راستی آقای حاج شیخ2 از اول شب تا حالا طبق عادتشان بالای پشت بام هستند و پای گنبد، نماز می خوانند.

آقای نظام التولیه همانطور که بارش برف را نگاه می کرد، گفت: خب بروید به ایشان بگویید در این هوای سرد معطل نشوند. به خانه بروند.

ـ چند بار رفتم بهشان بگویم، دیدم در رکوع هستند. رکوعشان خیلی طول دارد. به خاطر همین دیگر مزاحمشان نشدم. اگر صلاح می دانید، الان بروم به ایشان عرض کنم.

آقای نظام التولیه سر به زیر انداخت و مقداری فکر کرد و گفت: نه! مزاحمشان نشوید. بگذارید به حال خودشان باشند. شما فقط مقداری هیزم در اتاقی که بالای بام است، بگذارید تا اگر میل داشتند، بعد از نماز به آن اطاق بروند و خودشان را گرم کنند تا نماز صبح.

ـ به روی چشم.

راه افتادم تا اول خبر را به بچه ها بدهم وبعد به پشت بام بروم.

***

هنوز اذان را نگفته بودند که به حرم رسیدم. زائران تک و توک در صحن حرم این طرف آن طرف می رفتند. خیلی ها آستین هایشان را بالا زده بودند و وضو می گرفتند. برف یکریز می بارید. یکی از خادمان حرم به طرفم آمد. سلام کردم. گفت: سلام. هیچ معلوم هست کجایی. یک ربع است دارم دنبالت می گردم.

ـ چطور مگر؟ چه کارم داری؟ من همین الان رسیدم.

ـ هیچی، چیز مهمی نیست. آقای نظام التولیه گفتند که به اتاقشان بروید.

ـ باشد. الان می روم.

و راه افتادم. به اتاق آقای نظام التولیه رسیدم و در زدم.

ـ بفرمایید.

وارد اتاق شدم و سلام کردم. چشم های آقای نظام التولیه سرخ و خواب آلود بود. دیشب از همه ما دیرتر به خانه رفت.

آقای نظام التولیه جواب سلام مرا داد و گفت: ببینم به آقای حاج شیخ سر زده ای.

ـ نخیر. من همین الان از خانه آمده ام.

ـ خیلی خوب زود برو در را واکن. احتمالاً ایشان خوابیده اند. برای نماز صبح بیدارشان کن.

با گفتن چشمی از اتاق بیرون آمدم و دوان دوان از پله ها بالا رفتم. در پشت بام را باز کردم. نگاهم را در تاریکی هوا در پشت بام گرداندم. برف زیادی بر پشت بام نشسته بود و در تاریکی شب مثل نقره می درخشید. پا بر برف ها گذاشتم تا به طرف اتاق بروم. یکدفعه از چیزی که دیدم خشکم زد. تعجب کردم و دهانم وا ماند. حاج شیخ هنوز پای گنبد در رکوع بودند. روی کمرشان مقدار زیادی برف نشسته بود. دیگر چیزی نمانده بود که لابلای برف ها گم شوند. لبم را گزیدم وبا آستین پیراهنم اشکم را پاک کردم. صدای مؤذن روی دوش برف ها پرواز می کرد و به گوشم می رسید. وقت نماز صبح بود.3

پی نوشت:

1- نظام التولیه: تولیت حرم حضرت امام رضا (علیه السلام).

2- آقای حاج شیخ: مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی.

3ـ برگرفته از کتاب «نشان از بی نشان ها».


 4 نظر

درس اخلاق آیت الله مجتهدی

25 اسفند 1390 توسط خدادادی

همه طلاب نیازمند استاد اخلاق هستند

امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده اند: هَلَک مَن لَیسَ لَه حَکیم یُرشِده؛ هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد: یکی اخلاقیات و دیگری عُرفیات.


اخلاقیات طلبگی

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض، آیت الله هم بشوی، نَفس تو هم، آیت الله می شود، آن وقت بی چاره می شوی. همان طور که به دکتر می روی و دستور رژیم غذایی می گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید نزد او بروی که باد کبر و غرور تو را خالی کند، فکر نکنی حالا که این کتاب ها را می خوانی به جایی رسیده ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته ای.

حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند: وقتی شخصی طلبه می شود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس می شود و راه پاک شدن آن، ثُلثان است. پس باید طلبه، استاد اخلاق بگیرد و خود را تزکیه کند زیرا علم و دانش و مدرک، آدمی را مغرور و متکبر می سازد و یک طلبه باید آن قدر تلاش کند و بجوشد تا دوسوم او یعنی صفات و اخلاق بد او بخار شود و از بین برود. اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار خودنمایی نشوی، اگر کسی پیدا شد که دلش می خواهد همه بفهمند آدم خوبی است، به او اعتماد نکن.

درس اخلاقی را که شما را بی حال کند، چُرتی کند، شل و وِل کند و درس اخلاقی که شما را از درس بیندازد، درس اخلاق نیست. این ها را کنار بگذار. مواظب باش تو را گول نزنند. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست کنیم استاد خوب هم گیرمان می آید. استاد اخلاق ما یکی حاج آقا حسین فاطمی (ره) بود که در قم، شب های جمعه به درس اخلاق ایشان می رفتیم. در آن زمان، قم، هفتصد ـ هشتصد طلبه بیشتر نداشت. ما هفتاد ـ هشتاد نفر بودیم که از ایشان استفاده می کردیم و یکی هم جمعه ها به درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) می رفتیم. از جملاتی که از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است که ایشان فرمودند: ما می توانیم با علم و اخلاق، انسان واقعی بشویم ولی حیوانات نمی توانند، پس باید در انسانیت بکوشیم.

عُرفیات طلبگی

استاد من در عُرفیات، حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) بودند. عرفیات غیر از اخلاقیات است. ممکن است شخصی استاد اخلاق باشد ولی از عرفیات هیچ نفهمد. باید استادی را پیدا کرد که عرفیات را برای انسان بگوید. عرفیات یک سری مسائلی است که شاید خلاف شرع نباشد ولی خلاف عُرف جامعه است و عوام الناس از انجام آن ها، توسط ما روحانیون خوششان نمی آید. ما هم برای این که مردم به دین و روحانیت علاقه مند شوند و طرد نشوند باید این ها را مراعات کنیم. حالا چند نمونه از عرفیات را می گوییم:

1ـ دقت در معاشرت با مردم: روحانی نباید با کسی که به دین و دستورات دین اهمیت نمی دهد معاشرت کند (مگر این که قصد راهنمایی او را داشته باشد) و نباید چنین افرادی به منزل او رفت و آمد کنند.

استاد ما حضرت آیت الله حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) می فرمودند: روزی به خانه رفتم و متوجه شدم که عده ای میهمان از طرف آشنایان و فامیل های همسرم، تشریف دارند، و بعضی از آن ها بدون رعایت این که ما روحانی و آخوند هستیم، و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهری شرعی ولی نامتناسب با عرفیات طلبگی ما، حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم که برای آن ها توضیح دهند که متوجه بشوند، و آن ها هم الحمدلله متذکر شدند و بعد از این جریان هر وقت به منزل ما می آیند عرفیات را رعایت می کنند.

کسانی که بد حجاب اند نباید در منزل شما رفت وآمد کنند. من حتی گفته ام بچه های کوچک را بدون چادر به منزلمان نیاورند. اگر در کوچه و خیابان حتی یکی از محرم هایت را دیدی اگر حجاب کامل هم داشت با او صحبت نکن یا اگر صحبت می کنی او را نگاه نکن. گوش خود را نزدیک او بیاور و به صحبت هایش گوش کن. چرا که مردم نمی دانند این زن محرم شما است.

2ـ خرید اجناس: در خرید کردن برای منزل دقت کن که مورد سوء تفاهم از سوی مردم واقع نشوی. حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدکاظم یزدی (ره) می فرمودند: همیشه از یک قصابی گوشت نخرید، می گویند این آخوندها چقدر گوشت می خورند.

یا مثلاً یک روحانی حتی المقدور سعی کند که کم تر با همسرش در خیابان راه بیفتد و به خرید برود. به مغازه هایی که چیزهای گران قیمت می فروشند نرود؛ مثلاً به بنگاه های ماشین فروشی و فروشگاه های تلویزیون و غیر ذلک. اگر هم نیازی داشت می تواند محارم خود یا افراد مورد اطمینان و با تجربه را بفرستد. نقل می کنند که یک روحانی با همسرش، وارد فروشگاه لوازم آرایش بانوان شده و پس از انتخاب یکی از اقلام آن، و در خارج از فروشگاه و بدون توجه به اطراف خود، آن را به همسرش نشان می داد که کدامیک بهتر است، در حالی که این عمل می تواند در اذهان مردم نسبت به مقام روحانیت اثر بدی داشته باشد. لذا طلاب محترم باید این گونه امور را رعایت کنند.

3ـ به هر مکانی نرود: روحانی هر جایی نباید برود، هر جایی نباید بنشیند. مثلا کنار خیابان روی جدول ننشیند یا در مکان های عمومی و پر رفت و آمد، یا جایی که همه روی زمین نشسته اند، بالای صندلی ننشیند و اگر مجبور بود بنشیند در نشستن هم مراعات کند، مثلاً یک پا را روی پای دیگر نیندازد. و همچنین نباید دست زن و بچه را بگیرد و برود پارک یا شهر بازی یا سینما. یا برود ساندویچی و یک ساندویچ بگیرد و پشتش هم نوشابه بخورد. البته این گونه امور حرام نیست ولی بعضی از مردم این اعمال را از ما روحانیون توقع ندارند، لذا ما باید رعایت عرفیات طلبگی را بکنیم.

4ـ وضع ظاهری: روحانی باید از نظر لباس پوشیدن، لباسی ساده و تمیز و در عین حال منظم و مرتب داشته باشد و خدای نکرده لباس هایش چرکین نباشد و بوی عرق ندهد.

5ـ دقت در خرج: روحانی نباید مهمانی های مفصل راه بیندازد، یا مثلا در تالارها مراسم عقد و یا مراسم دیگر بگیرد و سورها و خرج های بی مورد کند. آیت الله حاج آقامرتضی حائری (ره) با کاروانی به مکه رفتند. قرار شد علمای دیگر از مکه به دیدن ایشان بیایند. مدیر کاروان از خرج خودش اتاقی آماده کرد و میوه های مختلف در اتاق آماده نمود. وقتی ایشان وارد اتاق شدند و صحنه را دیدند ناراحت شدند و به مدیر کاروان فرمودند: چرا می خواهی مردم را با من دشمن کنی؟ این ها را جمع کن. فقط چای کفایت می کند (یعنی ممکن بود که حاجی های کاروان فکر کنند که هزینه انجام شده، از بودجه کاروان است و دچار سوءظن نسبت به آیت الله مرتضی حائری شوند). وقتی هم روحانی به مهمانی می رود یا برای او مهمان می آید باید مراعات اخلاقیات و عرفیات را هم بکند.

روزی که طلبه بودیم با استادمان حاج شیخ علی اکبربرهان (ره) به دیدار یک حاجی که تازه از مکه آمده بود رفتیم. ایشان به ما فرمودند: حق دست زدن به هیچ چیز را ندارید. کاری نکنید که بگویند آخوند جزء مطهرات است و همه چیز را پاک می کند و می خورد. بنشین و به هیچ چیز دست نزن. بگذار به زور به تو، چیزی تعارف کنند.

6ـ وضعیت سر و صورت: در حرم امام رضا(علیه السلام) عبور می کردم، دیدم روحانی جوانی موهایش را از زیر عمامه تا وسط پیشانی بیرون ریخته است. به او گفتم: ببخشید آقا، مثل این که اصلاح شما دیر شده است. گفت: مدرکی هم دارید؟ یعنی اگر این کار من خلاف است آیا برای این کار خلاف، مدرک و سند روایاتی دارید؟ اگر دارید ارائه بدهید؟ در حالی که خیلی از موارد هست که حرام و خلاف شرع نیست ولی عرف، آن را نمی پسندد. لذا روی این اصل به او گفتم: چرا با لباس زیر به حرم نمی آیی؟ با وجود این که برای مردان فقط پوشاندن عورتین واجب است و پوشاندن بقیه بدن واجب نیست. (با وجود این، رعایت عرف را می کنی، و کاری نمی کنی که مردم از تو ناراحت شوند، پس در طلبگی و آخوندی هم چنین باش و رعایت عرفیات طلبگی را بکن و کاری که مراجع و علما و فقها نمی کنند تو هم نکن.)

7ـ ساده زیستی: مهم ترین مطلب عرفی، ساده زیستی است. انگشتر زیاد دستت نکن، گران قیمتش را هم همین طور. تسبیح رنگی یا گران قیمت هم دستت نگیر. خودکار و خودنویس خارجی و نعلین گران قیمت که برای طلبه و روحانی سزاوار نیست، استفاده نکن. روحانی حتی المقدور باید زندگی و خانه ای ساده داشته باشد.

نقل می کنند آیت الله فشارکی(ره) یک اتاق داشتند که وسط آن را پرده کشیده بودند. یک طرف درس می دادند و طرف دیگر محل زندگی ایشان بود. اگر امام خمینی (ره) وقتی که از پاریس آمدند، می رفتند کاخ نیاوران شاید این قدر محبوب مردم نمی شدند و دیگر حرفشان چندان در مردم اثر نداشت، امام با آن همه عظمت، در یک خانه ساده و معمولی و یک حسینیه که دیوارهایش کاه گلی بود ساکن بودند.

من حدود چهل سال پیش این خانه ای را که اکنون ساکن هستم خریده ام؛ با این که می توانم بهترین خانه را در بهترین جای شهر تهران بخرم.

در حدیث است که نظر به چهره عالم عبادت است اما نه عالمی که خانه آن چنانی دارد که نگاه کردن به خانه و وسائل خانه اش حسرت بر دل آدمی می گذارد، و داخل خانه را با تزئینات کامل گچ بری کرده و آنتن ماهواره را هم روی پشت بام علم کرده و با ماشین گران قیمت رفت وآمد می کند.

یک بار به جایی رفته بودم و موقع برگشت، یک بنز و یک وانت ترمز کردند. هر دو آشنا بودند. مردم هم نگاه می کردند که من کدام ماشین را سوار می شوم. رفتم از راننده بنز عذرخواهی کردم و گفتم: اولاً این راننده وانت یک لحظه از شما زودتر ترمز کرد، ثانیاً اگر ماشین شما را سوار شوم ممکن است راننده وانت ناراحت شود و فکر کند چون ماشینش وانت بود سوار نشدم لذا مرا ببخشید و تشریف ببرید، من با وانت می روم.

یک بار با یک ژیان قُراضه به دیدن یکی از علمای بزرگ تهران رفتیم، به ایشان گفتم با ماشینی آمده ایم که دیدنش انسان را به یاد خدا می اندازد. موقع برگشت، ایشان تا در منزل آمدند و ماشین را دیدند و فرمودند: این ماشین ما را به یادِ گاری انداخت نه خدا.

غرض این که هر چه ساده تر باشی بیشتر در دل مردم اثر می گذاری. قیافه ظاهری روحانی هم باید ساده باشد، نه این که عبای گرانقیمت و کفش براق آن چنانی بپوشد، عینک طلایی یا گرانقیمت بزند، یا کیف سامسونت در دست بگیرد، و امثال این ها، خلاصه، نظر به هر عالِمی عبادت نیست. عالمی که پشت فرمان ماشین آن چنانی می نشیند، زلف گذاشته، ساعت مچی بسته، شلوار اتو کرده، زیر شانه قبا، لائی گذاشته، و کیف به دست گرفته و سیگار به لب گذاشته؛ نظر به چنین شخصی عبادت نیست.

آیا چنین شخصی روحانی است؟ آیا مردم اگر چنین شخصی را ببینند به یاد خدا می افتند؟ روحانی یعنی کسی که روحش را چنان پرورش داده که جسم و علائق نفسانی را از مادیات و زینت و زیورآلات دنیا باز داشته، و به مرحله تهذیب نفسانی رسیده، نه این که فقط به فکر جسم و زینت آلات ظاهری بدن باشد. چنین شخصی جسمانی است نه روحانی. لذا نمی تواند در افراد اثر روحانی و معنوی بگذارد. این را یقین بدان که امام زمان (عج) از این زندگی ها و قیافه ها راضی نیست. این ها کسانی هستند که با وضع بسیار مرفه و زندگی تجملاتی و با قیافه آن چنانی خودشان، مردم را از دین دور می کنند. زیرا رفتار و گفتار آن ها با اصول و اخلاق و عرفیات اسلام منطبق نیست. شما مردم اگر چنین اشخاصی را می شناسید با آن ها در ارتباط نباشید. این جور آخوندها اصلاً مرید حسابی هم ندارند و کسی به این ها میل نمی کند. اصلاً نباید به چنین عالمی نگاه کنی باید بروی علما و بزرگان را نگاه کنی، مراجع تقلید، علمای ربانی و معلمین اخلاق.

این ها بعضی از عرفیات است که باید رعایت شود بقیه را هم خودت با این ها قیاس کن البته ممکن است یک کار در جایی عرف باشد و همان کار در جای دیگر خلاف عرف باشد.

نمی گویم این ها حرام است ولی از باب حَسَناتُ الأبرارِ سَیئاتُ المُقَرَّبین است.

بعضی کارها، برای عوام مردم، اشکالی ندارد ولی برای ما روحانیون خوب نیست. ممکن است یکی در اخلاق خیلی عالی باشد ولی با وضع زندگی و با قیافه اش و با رعایت نکردن این عرفیات مردم را از دین بیزار کند.

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرموده اند: «بدترین علمای امت من کسانی هستند که مردم را از ما گمراه می کنند و راه هایی که به سوی ما است قطع می کنند. مردم بر این ها درود می فرستند در حالی که این ها مستحق لعنت هستند». و همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «که عیسی بن مریم (علیه السلام) فرمود: وای بر علمای بد که چگونه آتش دوزخ بر آن ها زبانه کشد.» اگر این عرفیات را رعایت نکردی پیش نماز نشو. چرا که رعایت نکردن عرفیات به فتوای بعضی از مراجع تقلید به عدالت ضرر می زند و پشت سر تو نمی شود نماز خواند.


 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه کوثر زرندیه

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اثبات ولايت امام علي (ع)
  • اخبار
    • حوزه
    • سیاسی
    • فرهنگی
  • اخلاقی
  • اطلاعات عمومی
  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • امام خامنه ای
  • داستان وشعر
  • دخترانه
  • درد دل
  • دشمن شناسی
  • ریحانه النبی
  • شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات
  • عرفان های نو ظهور
  • عقاید
  • قرآن نسخه ای شفا بخش
  • مذهبی
  • مشاوره ازدواج وخانواده
  • مطالب طنز
  • مناسبت ها
  • مهدویت
  • پزشکی
  • پژوهشي
  • گل گفته ها
  • گنجینه های نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس