داستان غم انگیز فدک( متن سخرانی مخصوص ایام فاطمیه)
آن دو بزرگوار، اسلحهي لازم را برداشتند و اسبهاي خود را آماده کردند و در تاريکي شب از لشکر جدا شدند و از خيبر حرکت کردند تا به سرزمين فدک رسيدند و کنار قلعهي آن آمدند.
فتح يک قلعه توسط دو نفر کاري بود استثنايي و ميبايست حساب شده انجام شود، و پشتيباني خداوند که هميشه بدرقهي راه پيامبر صلي الله عليه و آله بود مسير ماجرا را به سوي پيروزي پيش ميبرد.
مردم فدک که پيگير اخبار فتح خيبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعهي عظيم را دريافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاي آن را محکم بسته بودند و شبي سراسر اضطراب را ميگذراندند.
در چنين شرايطي که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليهالسلام به پاي قلعه رسيدند و بصورت عادي هيچ راهي براي نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوي ديگر نبايد افراد داخل قلعه وجود کسي را بيرون قلعه احساس ميکردند. تصميم بر آن شد که مخفيانه از ديوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداي بلند اذان بگويند. در اين صورت اهل قلعه خود را در محاصره ديده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصميم بر فرار ميگيرند و براحتي ميتوان اقدامي بزرگ را به انجام رساند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام بر کتف پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزهي الهي اميرالمؤمنين عليهالسلام از ديوار قلعهي فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز ديوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداي تکبير بلند نمود.
مردم قلعهي فدک که گمان ميکردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوي درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمينهاي بيرون قلعه پراکنده شوند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام از ديوار قلعه پايين آمد و با پيامبر صلي الله عليه و آله که بيرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگير شدند و هيجده نفر از بزرگان آنان بدست اميرالمؤمنين عليهالسلام به قتل رسيدند و در نتيجه بقيه تسليم شدند.
پيامبر صلي الله عليه و آله خود و فرزندان آنان را اسير نمود و غنائم را همراه آنان به مدينه آورد . فدک، ملک شخصي پيامبر
يهوديان فدک از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت اين پيشنهاد را قبول کرد و اميرالمؤمنين عليهالسلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر اين شد که «هر کس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگيرند و هر کس بر دين خود باقي بماند همهي اموالش را بگيرند».
اين قرارداد بين پيامبر صلي الله عليه و آله و يهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا بعنوان هميشهي تاريخ بدان عمل شود.
اين دربارهي جان و اموال شخصي آنان بود، و سرزمين فدک بعنوان ملک شخصي پيامبر صلي الله عليه و آله درآمد و قرار شد ساليانه يکصد و بيست هزار دينار (سکهي) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمايند.
ملک شخصي پيامبر صلي الله عليه و آله شدن فدک بر اساس حکم صريح قرآن است، زيرا اين سرزمين بدون لشکرکشي مسلمانان و بدون کوچکترين دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُري فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي… فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ…» [1] سورهي حشر: آيات- 1. طبق اين آيهي صريح قرآن سرزمينهايي که بدون لشکرکشي مسلمانان فتح شود، حتي اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسليم نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بيايند، اين مناطق و غنائم و اسراي آن ملک
خاص حضرت است، و مسلمانان هيچ حقي در آن نخواهند داشت و حضرت بعنوان اموال شخصي خود هر تصميمي بخواهد ميتواند دربارهي آنها بگيرد. لذا سرزمين فدک بصورت يکپارچه از آن پيامبر صلي الله عليه و آله شد که ميبايست مردم فدک در آن کار ميکردند و درآمد آن را به حضرت تسليم مينمودند و فقط اجرت دريافت ميکردند. سند و شاهد بر ملکيت فدک
پيامبر صلي الله عليه و آله ورقهاي خواست و اميرالمؤمنين عليهالسلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطايي پيامبر بنويس و ثبت کن». اميرالمؤمنين عليهالسلام آنرا نوشت، و خود حضرت با امايمن بر آن شهادت دادند. پيامبر صلي الله عليه و آله در آنجا فرمود: «امايمن زني از اهل بهشت است». حضرت زهرا عليهاالسلام اين نوشته را تحويل گرفت، و هنگام غصب فدک آنرا عيناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود. [1] . بحار الانوار: ج 21 ص 23.
سپس پيامبر صلي الله عليه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا عليهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه عليهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطايي فاطمه عليهاالسلام بين مردم تقسيم کردند، و بدين صورت تصرف مالکانهي فاطمه عليهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند
بحار الانوار: ج 21 ص 22، 25، ج 19 ص 105، 110، 115، 118، 121، 195.پس از فتح فدک، آيهي «وَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ» نازل شد، يعني «حق خويشان را به آنان بده». پيامبر صلي الله عليه و آله از جبرئيل پرسيد: منظور چه کساني هستند و اين حق کدام است؟ جبرئيل از طرف خداوند عرضه داشت: «فدک را به فاطمه عطا کن».
پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام را فراخواند و فرمود: خداوند فدک را براي پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آنجا را فتح نکردهاند مخصوص من است و تعلقي به مسلمانان ندارد و هر تصميمي بخواهم دربارهي آن ميگيرم. دستور خداوند نيز بر عطاي آن به تو نازل شده است. از سوي ديگر مهريه مادرت خديجه بر عهدهي پدرت مانده است، و پدرت در قبال مهريه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا ميکند. آنرا براي خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش.
حضرت زهرا عليهاالسلام عرض کرد: تا شما زنده هستيد من نميخواهم تصرفي در آن داشته باشم. شما بر جان و مال من صاحب اختيار هستيد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: ترس آن دارم که نااهلان، تصرف نکردن تو در زمان حياتم را بهانهاي قرار دهند و بعد از من آنرا از تو منع کنند. عرض کرد: آنگونه که صلاح ميدانيد عمل کنيد. حضرت زهرا عليهاالسلام در سرزمين فدک نمايندهاي قرار داد و کارمنداني را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود ساليانه را خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام تقديم مينمود.
درآمد فدک را ساليانه از هفتاد هزار سکهي طلا تا صد و بيست هزار سکه نوشتهاند. [1] هر ساله حضرت به اندازهي قوت خود برميداشت و بقيه را بين فقرا تقسيم ميکرد و تا هنگام رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله اين شيوه ادامه داشت [2] ، و چشمان بسياري از نيازمندان منتظر سر رسيدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه عليهاالسلام زندگي خود را ساماني بخشند.
ده روز پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله [3] مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نمايندهي حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل براي مخارج حکومت غاصبانهي خود صرف کردند، و کوچکترين توجهي به سابقهي مفصل امر الهي و عمل پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد فدک و سندي که تنظيم شده بود و شاهداني که گواهي دادند و آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
اين تصويري بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست يهوديان، و انتقال آن به پيامبر صلي الله عليه و آله و اعطاي فدک توسط آنحضرت به فاطمه عليهاالسلام و آنچه طي چهار سال مالکيت و تصرف حضرت زهرا عليهاالسلام بعنوان دوران شيرين فدک طي شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرا رسيد و شيريني گذشته را به کام فاطمه عليهاالسلام و شيعيانش تلخ کردند.
مجمع الزوائد: ج 9 ص 39.
پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله ابوبکر و عمر نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و گفتند: دربارهي آنچه از پيامبر باقي مانده چه ميگوئي؟ فرمود: ما از همهي مردم به پيامبر صلي الله عليه و آله سزاوارتريم. عمر گفت: حتي نسبت به اموالي که در خيبر است؟ فرمود: حتي اموالي که در خيبر است. عمر پرسيد: حتي نسبت به اموالي که در فدک است؟ فرمود: حتي اموالي که در فدک است.
عمر گفت: مگر به قيمت جدا کردن گردنهاي ما با ارّه باشد، که هرگز چنين چيزي نخواهد شد!!!
بحار الانوار: ج 21 ص 23. نوائب الدهور: ج 3 ص 148. عوالم العلوم: ج 11 ص 574.مجمع النورين: ص 137.از اولين برخورد غاصبين دربارهي فدک مشخص شد که نقشههاي شومي در سر دارند. به همين جهت، عمر به حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: آن نوشتهاي که ميگفتي پدرت پيامبر دربارهي فدک برايت نوشته بياور!پس از غصب فدک، اين اولين اقدامي بود که حضرت زهرا عليهاالسلام انجام داد و سند فدک را آورد و به ابوبکر نشان داد و فرمود: اين نوشتهي پيامبر صلي الله عليه و آله براي من و فرزندانم است.
اين سند هنگام بخشيدن آن از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام به امر آنحضرت و به دستخط اميرالمؤمنين عليهالسلام و به شهادت آنحضرت و امايمن تنظيم شده بود و متن آن بعنوان «اعطائي پيامبر صلي الله عليه و آله به دخترش فاطمه عليهاالسلام» بود. از آنجا که سند و مدرک را در تمام جهان براي روز اختلاف مينويسند، جا داشت ارائهي اين سند مسئله را فيصله دهد و معلوم کند که اصلاً مسئلهي ارث در کار نيست تا نوبت به حديث جعلي «النبي لايورِّث» برسد. اين بخشودهي پدري به دخترش در زمان حيات اوست و چندين سال تصرفات مالکانه بر آن انجام گرفته است. ولي چون بنابر زور بود کوچکترين اعتنايي به سند تنظيم شده به امر پيامبر صلي الله عليه و آله نکردند.
ابوبکر و عمر که بعنوان قدرت حاکم عمل ميکردند نه تنها اعتنايي به سند نکردند و سخن باطل خود مبني بر ارث بودن فدک به ضميمهي «النبي لا يورث» را بار ديگر مطرح کردند، بلکه اهانتي عظيم به ساحت قدس پيامبر صلي الله عليه و آله روا داشتند. عمر نوشتهي پيامبر صلي الله عليه و آله را از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفت و پيش چشم عموم مردم آب دهان بر آن انداخت و آنرا پاره پاره کرد، علناً مخالفت خود را با امر پيامبر صلي الله عليه و آله اعلام نمود.
اکنون که معلوم شد بنابر پذيرفتن سخن حق نيست و آنچه انجام شده و ميشود پشتوانهاي جز قهر و غلبه و زورگوئي ندارد، نوبت آن بود که حضرت زهرا عليهاالسلام مراحل احتجاج خود را طي کند تا قدرت حاکم کار خود را حق جلوه ندهد. چرا که اگر چنين ميشد بايد ميگفتيم: «فاطمه عليهاالسلام فدک را بنا حق در تصرف داشت» و اين را دشمن غاصب خوب ميفهميد. لذا مبارزهي اصلي بر سر عصمت و پاکي ساحت مقدس فاطمه عليهاالسلام و اثبات لکهي غصب بر پيشاني به چنگ آورندگان فدک آغاز شد و نتايج پر ثمر خود را داد. فدک ارث نيست
حضرت خطاب به ابوبکر فرمود: چرا نمايندهي مرا از فدک اخراج نمودي در حاليکه پيامبر صلي الله عليه و آله به امر خداوند آنرا براي من قرار داد. آيا ميخواهي زميني را از من بگيري که پيامبر صلي الله عليه و آله از بين غنائمي که مسلمانان در راه آن جنگ نکردهاند به من بخشيد؟ آيا پيامبر صلي الله عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هرکس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب ميداني که تنها يادگار پيامبر صلي الله عليه و آله براي فرزندانش همين است؟ ابوبکر گفت: عايشه و عمر شهادت ميدهند که پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: «النبي لايورث» يعني «پيامبر ارث نميگذارد».
حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقي است که به آن شهادت ميدهند. من دربارهي فدک در اسلام شاهداني دارم. فدک را پيامبر صلي الله عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد ميآورم. ابوبکر گفت: دليل خود را بياور. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله فدک تحت تصرف من نبود و من محصول آنرا مصرف نميکردم؟ گفت: آري. فرمود: پس چرا دربارهي چيزي که در دست من است از من شاهد ميخواهي؟ ابوبکر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياوري امضا نخواهم کرد!
حضرت در حاليکه مردم هم ميشنيدند فرمود: آيا ميخواهيد دستور و کار پيامبر صلي الله عليه و آله را رد کنيد و دربارهي ما حکمي کنيد که دربارهي ساير مسلمانان نميکنيد؟ اي حاضرين بشنويد که مرتکب چه عملي ميشوند؟ اي ابوبکر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را که در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا کنم از من دليل ميخواهيد يا از مسلمانان؟
عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است که در دست فاطمه است و محصول آنرا مصرف ميکند. اگر بر ادعاي خود دليل آورد که پيامبر از بين مسلمانان فدک را فقط به او بخشيده است- در حاليکه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد. عصمت فاطمه دليل کامل
حضرت فرمود: همين مرا بس است! اي مردم شما را قسم ميدهم که آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيديد که فرمود: «دخترم سيدهي زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آري بخدا قسم، اين را از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيدهي زنان اهل بهشت ادعاي باطل مينمايد و آنچه مالکش نيست تصرف ميکند؟ چه ميگوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به کار زشتي شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق ميکنيد؟ ابوبکر در اينجا سکوت کرد ولي عمر گفت: آري وحد بر تو جاري ميکنيم!
حضرت فرمود: دروغ گفتي و پستي خود را ثابت کردي مگر آنکه اقرار کني بر دين محمد صلي الله عليه و آله نيستي. کسي که بر عليه سيدهي زنان اهل بهشت شهادتي را بپذيرد يا حدي بر او جاري کند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلي الله عليه و آله نازل کرده کافر شده است، زيرا آنانکه «خداوند پليديها را از آنان برده و آنان را پاکيزه گردانيده» شهادتي بر عليه شان جايز نيست، چرا که معصومند و از هر زشتي و بدي پاکند. اي عمر، دربارهي اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده که اگر عدهاي بر عليه آنان يا يکي از آنان به شرک يا کفر يا کار زشتي شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزاري بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آري، آنان با ساير مردم يکسانند!!
حضرت فرمود: دروغ گفتي و کافر شدي! آنان با ساير مردم مساوي نيستند چرا که خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيهاي دربارهي عصمت و طهارت آنان نازل کرده و پليديها را از آنان دور نموده است. هرکس بر عليه آنان سخني را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تکذيب کرده است.ابوبکر گفت: اي عمر ترا قسم ميدهم که ساکت باشي! فدک بخشودهي پيامبر به استناد قرآن
سپس ابوبکر گفت: (دربارهي فدک) دليل بياور.حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدک، خداوند عزوجل آيهاي از قرآن نازل کرد که در آن به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا که ميفرمايد: «فَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديکترين خلايق به پيامبر صلي الله عليه و آله بوديم و آنحضرت فدک را به من بخشيد. وقتي جبرئيل دنبالهي آيه را خواند: «وَ الْمِسْکينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» [1] سوره روم: آيه 38. ، پيامبر صلي الله عليه و آله سؤال کرد: حق مسکين و ابن سبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل کرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» [2] سورهي انفال: آيهي 41. و خمس را به پنج قسمت تقسيم کرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُري فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ کَيْ لا يَکُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْکُمْ» [3] سورهي حشر: آيهي 7.. مصرف حق ذوي القربي
سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براي خدا است براي پيامبر صلي الله عليه و آله ميشود و آنچه براي پيامبر صلي الله عليه و آله است براي ذويالقربي ميشود و ذوي القربي ما هستيم. خداوند ميفرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي» [1] سورهي شوري: آيهي 23. .ابوبکر نگاهي به عمر کرد و گفت: تو چه ميگوئي؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساکين و ابناء السبيل کيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از کساني باشند که به خدا و پيامبر و ذويالقربي ايمان داشته باشند. مساکين هم کساني باشند که در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد.عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگي براي شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدک را خداوند براي من و فرزندانم قرار داده و براي دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولي خمس را براي ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور که در کتاب خداوند آورده است.
عمر گفت: پس براي مهاجرين و انصار و تابعين چه ميماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زکات و صدقاتي که خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آنرا بيان فرموده به آنان تعلق ميگيرد. خداوند عزوجل ميفرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ…» [2] سوره توبه: آيه 60 خدا راضي است اگر چه مردم راضي نباشند
عمر گفت: فدک مخصوص تو باشد و غنيمت براي شما و دوستانتان؟ گمان نميکنم اصحاب محمد به اين راضي باشند!! حضرت فرمود: ولي خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضي هستند. اين اموال را خدا به شرط دوستي و پيروي از او قرار داده نه به شرط دشمني و مخالفت! و هرکس با ما دشمني کند با خدا دشمني کرده، و هرکس با ما مخالفت کند با خداوند مخالفت کرده است، و هرکس با خدا مخالفت کند از جانب حق تعالي مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است.
عمر گفت: اي دختر محمد! بر ادعاي خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنکه از آنان دليل بخواهيد قبول کرديد [1] اشاره به ماجراي اموالي است که از بحرين آمده بود و جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله دربارهي آنها ادعاي «صفوه» نمودند يعني منتخبي از آن مال را به وصيت پيامبر صلي الله عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبکر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول کردند و اموال درخواستي را به آنان دادند. به کتاب التعجب کراجکي و بحار الانوار: ج 29 ص .
در حاليکه دليل من در کتاب خدا است؟
عمر گفت: جابر و جرير چيز کم ارزشي را ميخواستند ولي تو مسئلهي عظيمي را ادعا ميکني که مهاجر و انصار با آن مرتد ميشوند!!
حضرت فرمود: مهاجرين به کمک پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيتش به دين خدا هجرت کردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذويالقربي احسان کردند. بنابر اين اگر هجرتي بوده بسوي ما بوده و اگر نصرتي بوده به ما ياري کردهاند و تابعين هم بوسيله ما تابع شدهاند. هرکس هم از دين مرتد ميشود به سوي جاهليت بازگشته است.
عمر گفت: اين سخنان باطل را کنار بگذار، شاهداني را حاضر کن که به اين سخن تو (دربارهي فدک) شهادت دهند!
شاهدان فاطمه بر ملکيت فدک
حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و کسي را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و امايمن و اسماء بنت عميس (که همسر ابوبکر بود) آمدند و به همهي آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند.
از جمله امايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم که ميفرمود: «فاطمه سيدهي زنان اهل بهشت است». آيا کسي که سيدهي زنان بهشت است چيزي را که مالک نباشد ادعا ميکند؟ من نيز زني از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلي الله عليه و آله نشنيده باشم شهادت نميدهم.گفت: اي امايمن، اين قصهها را کنار بگذار، به چه چيزي شهادت ميدهي؟ امايمن گفت: اي ابوبکر شهادت نخواهم داد تا دربارهي آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم. تو را بخدا قسم ميدهم، آيا ميداني که پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: «امايمن زني از اهل بهشت است»؟ ابوبکر گفت: بلي. امايمن گفت: اکنون شهادت ميدهم که جبرئيل نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالي ميفرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ»، «به کسي که با تو قرابت دارد حقش را عطا کن». پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: منظور از «ذو القربي» کيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال کن که اينان کيستند؟ عرض کرد: ذوي القربي فاطمه عليهاالسلام است. پيامبر صلي الله عليه و آله فدک را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آنرا تحويل گرفت و قبول کرد. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي امايمن و اي علي، شاهد باشيد.سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و اسماء هم نظير سخن امايمن دربارهي ملکيت فدک شهادت دادند. عمر گفت: «علي همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. امايمن هم خدمتکار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابيطالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنيهاشم شهادت خواهد داد. همهي اين شاهدان براي منفعت خود شهادت ميدهند»!! و دربارهي امايمن اضافه کرد که «او زني غير عرب است و با فصاحت نميتواند شهادت بدهد»!! دفاع اميرالمؤمنين از شاهدان
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پارهي تن پيامبر صلي الله عليه و آله است و هرکس او را اذيت کند پيامبر صلي الله عليه و آله را اذيت کرده و هرکس او را تکذيب کند پيامبر را تکذيب کرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلي الله عليه و آله و دو آقاي جوانان اهل بهشتند و هرکس آنان را تکذيب کند پيامبر را تکذيب کرده است، چرا که اهل بهشت راست گويند. و من آن کسي هستم که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «تو از مني و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر مني. هر که تو را رد کند مرا رد کرده، و هرکس تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده، و هرکس از تو سرپيچي کند از من سرپيچي کرده است». و امايمن کسي است که پيامبر صلي الله عليه و آله براي او به بهشت شهادت داده است و براي اسماء بنت عميس و نسل او دعا کرده است. عمر گفت: شما همانگونه هستيد که توصيف نموديد ولي شهادت کسي که به نفع خود شهادت ميدهد قبول نميشود. جهل به احکام قضاوت
حضرت فرمود: اي ابوبکر، دربارهي ما حکمي مينمايي برخلاف آنچه دربارهي مسلمانان حکم مينمايي؟ گفت: نه! فرمود: اگر در دست مسلمانان چيزي باشد و من دربارهي آن ادعايي نمايم از کدام شاهد ميطلبي؟ ابوبکر گفت: از تو شاهد ميخواهم. فرمود: اگر در دست من چيزي باشد و مسلمين دربارهي آن ادعايي کنند از من شاهد ميخواهي؟! چرا از فاطمه شاهد ميخواهي در حاليکه فدک در دست اوست و در زمان حيات پيامبر و بعد از آن مالک آن بوده است؟ چرا از مسلمين شاهد نميخواهي؟!
ابوبکر ساکت شد، ولي عمر گفت: اين غنيمت مسلمين است و ما با کلام تو نميتوانيم مقابله کنيم! اگر شاهدان عادلي آوردي و گرنه اين غنيمت مسلمين است و تو و فاطمه در آن حقي نداريد!! اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: اکنون که ما آنطور هستيم که خودتان ميشناسيد و منکر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون! ما وقتي براي خود ادعائي داريم از ما دليل ميخواهيد؟ آيا کسي نيست ما را ياري کند؟ شما بر حکومت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله حمله آوردهايد و بدون هيچ دليلي و حجتي آنرا از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بخاندان ديگري بردهايد. بزودي ظالمان خواهند دانست که به کجا باز ميگردند. سپس اميرالمؤمنين عليهالسلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حکم کند و هم او بهترين حکم کنندگان است.
حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم کردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما.سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام حضرت زهرا عليهاالسلام را به همراه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام تا چهل روز، هر روز سوار بر مرکبي مينمود و به در خانهي مهاجرين و انصار ميبرد. حضرت زهرا عليهاالسلام به آنان ميفرمود: «اي مهاجرين و انصار، خدا را و دختر پيامبرتان را ياري کنيد. شما روزي که با پيامبر صلي الله عليه و آله بيعت کرديد بر سر اين بيعت کرديد که از او و فرزندانش حمايت کنيد و از آنها منع کنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع ميکنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبر وفا کنيد». ولي احدي به حضرت جواب مثبت نداد. حضرت به معاذ بن جبل يکي از بنيانگذاران سقيفه رسيد و فرمود: اي معاذ بن جبل، من بعنوان کمک خواهي نزد تو آمدهام و تو با پيامبر صلي الله عليه و آله بيعت کردي که او و فرزندانش را ياري کني و آنچه از خود و فرزندانت دفع ميکني از آنان نيز دفع کني. اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نمايندهي مرا از آن اخراج نموده است.
معاذ گفت: ديگري هم با من هست؟ فرمود: نه، هيچکس به من پاسخ مثبت نداد. معاذ گفت: کمک من به کجا ميرسد؟! حضرت زهرا عليهاالسلام از نزد معاذ بيرون آمد و فرمود: «ديگر با تو سخن نميگويم تا نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بروم. بخدا قسم کلمهاي با تو حرف نميزنم تا من و تو نزد پيامبر صلي الله عليه و آله جمع شويم».
اميرالمؤمنين عليهالسلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: نزد ابوبکر برو در حاليکه تنها باشد، چرا که از عمر زودتر منفعل ميشود. نزد او برو و چنين بگو: ادعاي مقام پدرم و خلافت او را کردهاي و جاي او نشستهاي؟ اگر فدک ملک تو هم بود و من از تو ميخواستم که آنرا به من ببخشي بر تو واجب بود آنرا به من بدهي.
حضرت زهرا عليهاالسلام نزد ابوبکر آمد و اين مطالب را به او فرمود. نوشتن سند براي ارجاع فدک
ابوبکر گفت: «راست ميگويي». سپس ورقهاي خواست و بر آن نوشتهاي مبني بر بازگرداندن فدک نوشت.
حضرت زهرا عليهاالسلام نوشته را برداشت و از نزد ابوبکر بيرون آمد. محو و پاره کردن سند توسط عمر
عمر به آنحضرت رسيد و گفت: اي دختر محمد، اين نوشتهاي که همراه توست چيست؟ فرمود: نوشتهاي است که ابوبکر براي برگرداندن فدک برايم نوشته است. گفت: آنرا به من بده. ولي حضرت ابا کرد و آن را نداد.
در اينجا عمر براي گرفتن کاغذ جسارتي عظيم به حضرت زهرا عليهاالسلام نمود که قلم در اداي آن گريان و زبان از گفتن آن شرمنده است. .
به قيمت اهانت به ساحت اقدس بانوي جهان، عمر نوشته را از آنحضرت گرفت و ابتدا با آب دهان نوشتهي آنرا محو کرد و سپس آنرا پاره نمود. [2] بحار الانوار: ج 29 ص 192. . عصمت سند صدق فاطمه
اميرالمؤمنين عليهالسلام به ابوبکر فرمود: اي ابوبکر، قرآن را قبول داري؟ گفت: آري. فرمود: دربارهي اين آيه به من خبر ده که ميفرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً» [1] ، آيا اين آيه دربارهي ما نازل شده يا دربارهي غير ما؟ گفت: دربارهي شما. فرمود: اگر دو نفر از مسلمانان بر عليه فاطمه عليهاالسلام به نسبت زشتي شهادت دهند چه ميکني؟ ابوبکر گفت: بر او حد جاري ميکنم همانطور که بر زنان مسلمين جاري ميکنم. کفر منکر عصمت فاطمه
فرمود: در اين صورت نزد خداوند از کافرين خواهي بود. گفت: چرا؟ فرمود: براي آنکه تو شهادت خداوند را بر طهارت او رد کردهاي و شهادت مردم را بر عليه او قبول کردهاي. خداوند عزوجل به پاکي فاطمه گواهي داده است. اگر تو شهادت خداوند را رد کني و شهادت ديگري را بپذيري نزد خداوند از کافرين هستي. همچنين حکم خدا و رسول را رد کردهاي که فدک را براي فاطمه قرار دادند و او در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله آن را تصرف کرد. تو سخن خدا و رسول را رد کردي و گفتهي يک عرب بياباني که بر پاي خود بول ميکرد پذيرفتي و فدک را از او گرفتي و گمان کردي که غنيمت مسلمين است. همانطور که سخنِ ديگرِ پيامبر را رد کردي که فرمود: «ادعا کننده بايد شاهد بياورد و براي مدعي عليه قسم کافي است». تو از مدعي عليه شاهد ميخواهي!
صفحات: 1· 2