قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَن ضَمِنَ لي واحِدةً ضمِنتُ لَهُ اربعةً يَصِلُ رَحمَه فَيُحِبُّهُ اللهُ تعالي و يُوَسِّعُ عليهِ رِزْقَهُ … .
«بحار الانوار، ج 74، ص 92»
قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَن ضَمِنَ لي واحِدةً ضمِنتُ لَهُ اربعةً يَصِلُ رَحمَه فَيُحِبُّهُ اللهُ تعالي و يُوَسِّعُ عليهِ رِزْقَهُ … .
«بحار الانوار، ج 74، ص 92»
اصل انشعاب[و انقراض برخى از شعب]
هر مذهبى يك رشته مسائلى (كم يا زياد) دارد كه اصول اوليه آن مذهب را تشكيل مىدهند و مسائلى ديگر كه در درجه دوم واقعند و اختلاف اهل مذهب در چگونگى مسائل اصلى وقوع آنها با حفظ اصل مشترك«انشعاب»ناميده مىشود.
«انشعاب»در همه مذاهب و خاصه در چهار دين آسمانى كليمى و مسيحى و مجوسى و اسلام و حتى در شعب آنها نيز وجود دارد.«مذهب شيعه»در زمان سه پيشواى اول از پيشويان اهل بيت (حضرت امير المؤمنين على و حسن بن على و حسين بن على عليهم السلام) هيچگونه انشعابى نپذيرفت ولى پس از شهادت امام سوم،اكثريتشيعه به امامتحضرت على بن الحسين (امام سجاد) قائل شدند و اقليتى معروف به«كيسانيه»پسر سوم على عليه السلام محمد بن حنفيه را امام دانستند و معتقد شدند كه محمد بن حنفيه پيشواى چهارم و همان مهدى موعود است كه در كوه رضوى غايب شده و روزى ظاهر خواهد شدپس از رحلت امام سجاد عليه السلام كثريتشيعه به امامت فرزندش امام محمد باقر عليه السلام معتقد شدند و اقليتى به زيد شهيد كه پسر ديگر امام سجاد بود گرويدند و به«زيديه»موسوم شدند.
پس از رحلت امام محمد باقر عليه السلام شيعيان وى به فرزندش امام جعفر صادق عليه السلام ايمان آوردند و پس از در گذشت آن حضرت،اكثريت،فرزندش امام موسى كاظم عليه السلام را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را-كه در حال حيات پدر بزرگوار خود در گذشته بود-امام گرفتند و از اكثريتشيعه جدا شده به نام«اسماعيليه»معروف شدند.و بعضى پسر ديگر آن حضرت،«عبد الله افطح»و بعضى فرزند ديگرش«محمد»را پيشوا گرفتند و بعضى در خود آن حضرت توقف كرده آخرين امامش پنداشتند.
پس از شهادت امام موسى كاظم عليه السلام اكثريتشيعه فرزندش امام رضا عليه السلام را امام هشتم دانستند و برخى در امام هفتم توقف كردند كه به«واقفيه»معروفند.
ديگر پس از امام هشتم تا امام دوازدهم كه پيش اكثريتشيعه«مهدى موعود»است،انشعاب قابل توجهى به وجود نيامد و اگر وقايعى نيز در شكل انشعاب پيش آمده چند روز بيش نپاييده و خود به خود منحل شده است مانند اينكه«جعفر»فرزند امام دهم پس از رحلتبرادر خود«امام يازدهم»دعوى امامت كرد و گروهى به وى گرويدند ولى پس از روزى چند متفرق شدند و«جعفر»نيز دعوى خود را تعقيب نكرد و همچنين اختلافات ديگرى در ميان رجال شيعه در مسائل علمى كلامى و فقهى وجود دارد كه آنها را انشعاب مذهبى نبايد شمرد.فرقههاى نامبرده كه منشعب شده و در برابر اكثريتشيعه قرار گرفتهاند،در اندك زمانى منقرض شدند جز دو فرقه«زيديه و اسماعيليه»كه پايدار ماندهاند و هم اكنون گروهى از ايشان در مناطق مختلف زمين مانند يمن و هند و لبنان و جاهاى ديگر زندگى مىكنند.از اين روى تنها به ذكر اين دو طايفه با اكثريتشيعه كه دوازده امامى مىباشند اكتفا مىشود.
شيعه زيديه
«زيديه»پيروان زيد شهيد،فرزند امام سجاد عليه السلام مىباشند.
زيد سال 121 هجرى بر خليفه اموى،هشام بن عبد الملك قيام كرد و گروهى بيعتش كردند و در جنگى كه در شهر كوفه ميان او و كسان خليفه در گرفت كشته شد.
وى پيش پيروان خود امام پنجم از امامان اهل بيتشمرده مىشود و پس از وى فرزندش«يحيى بن زيد»كه بر خليفه اموى وليد بن يزيد قيام كرده و كشته شد،به جاى وى نشست و پس از وى محمد بن عبد الله و ابراهيم بن عبد الله كه بر خليفه عباسى،منصور دوانقى شوريده و كشته گرديدند،براى امامتبرگزيده شدند.
پس از آن تا زمانى امور زيديه غير منظم بود تا«ناصر اطروش»-كه از اعقاب برادر زيد بود-در خراسان ظهور كرد و در اثر تعقيب حكومت محل از آنجا فرار كرده به سوى مازندران كه هنوز اهالى آن اسلام نپذيرفته بودند رفت و پس از سيزده سال دعوت،جمع كثيرى را مسلمان كرده به مذهب زيديه در آورد،سپس به دستيارى آنان ناحيه طبرستان را مسخر ساخته و به امامت پرداخت و پس از وىاعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت كردند.
به عقيده زيديه هر فاطمى نژاد،عالم زاهد شجاع،سخى كه به عنوان قيام به حق خروج كند مىتواند امام باشد.
«زيديه»در ابتداى حال،مانند خود زيد دو خليفه اول (ابو بكر و عمر) را جزو ائمه مىشمردند ولى پس از چندى،جمعى از ايشان نام دو خليفه را از فهرست ائمه برداشتند و از على عليه السلام شروع كردند.
بنا به آنچه گفتهاند«زيديه»در اصول اسلام،مذاق معتزله و در فروع،فقه ابى حنيفه رئيس يكى از چهار مذهب اهل سنت را دارند.اختلافات مختصرى نيز در پارهاى از مسائل در ميانشان هست (1) .
شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان
«باطنيه»:امام ششم شيعه فرزند پسرى داشتبه نام«اسماعيل» (2) كه بزرگترين فرزندانش بود و در زمان حيات پدر وفات نمود و آن حضرت به مرگ اسماعيل استشهاد كرد حتى حاكم مدينه را نيز شاهد گرفت،در اين باره جمعى معتقد بودند كه اسماعيل نمرده بلكه غيبت اختيار كرده است!و دوباره ظهور مىكند و همان مهدى موعود است و استشهاد امام ششم به مرگ او يك نوع تعميد بوده كه از ترس منصور خليفه عباسى به عمل آورده است.و جمعى معتقد شدند كه امامت، حق اسماعيل بود و با مرگ او به پسرش«محمد»منتقل شد.و جمعى معتقد شدند اسماعيل با اينكه در حال حيات پدر در گذشته امام مىباشد و امامت پس از اسماعيل در«محمد بن اسماعيل»و اعقاب اوست.
دو فرقه اولى پس از اندك زمانى منقرض شدند ولى فرقه سوم تا كنون باقى هستند و انشعاباتى نيز پيدا كردهاند.
«اسماعيليه»به طور كلى فلسفهاى دارند شبيه به فلسفه ستاره پرستان كه با عرفان هندى آميخته مىباشد و در معارف و احكام اسلام براى هر ظاهرى،باطنى و براى هر تنزيلى،تاويلى قائلند.اسماعيليه معتقدند كه زمين هرگز خالى از حجت نمىشود و حجتخدا بر دو گونه است: ناطق و صامت،ناطق،«پيغمبر»و صامت،«ولى و امام»است كه وصى پيغمبر مىباشد و در هر حال حجت مظهر تمام ربوبيت است.
اساس حجت،پيوسته روى عدد هفت مىچرخد به اين ترتيب كه يك نبى مبعوث مىشود كه داراى نبوت (شريعت) و ولايت است و پس از وى هفت وصى داراى وصايتبوده و همگى داراى يك مقام مىباشند جز اينكه وصى هفتمين،داراى نبوت نيز هست و سه مقام دارد:«نبوت و وصايت و ولايت».باز پس از وى هفت وصى كه هفتمين داراى سه مقام مىباشد و به همين ترتيب.
مىگويند:آدم عليه السلام مبعوث شد با نبوت و ولايت و هفت وصى داشت كه هفتمين آنان نوح و داراى نبوت و وصايت و ولايتبود و ابراهيم عليه السلام وصى هفتمين نوح و موسى وصى هفتمين ابراهيم و عيسى وصى هفتمين موسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم وصى هفتمين عيسى و محمد بن اسماعيل وصى هفتمين محمد صلى الله عليه و آله و سلم به اين ترتيبمحمد صلى الله عليه و آله و سلم و على و حسين و على بن الحسين (امام سجاد) و محمد باقر و جعفر صادق و اسماعيل و محمد بن اسماعيل (امام دوم حضرت حسن بن على را امام نمىدانند) و پس از محمد بن اسماعيل،هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل كه نام ايشان پوشيده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولى از ملوك فاطميين مصر كه اول آنها«عبيد الله مهدى»بنيانگذار سلطنت فاطميين مصر مىباشد.
اسماعيليه معتقدند كه علاوه بر حجتخدا،پيوسته در روى زمين دوازده نفر نقيب كه حواريين و خواص حجتاند وجود دارد ولى بعضى از شعب باطنيه (دروزيه) ،شش نفر از نقباء را از ائمه مىگيرند و شش نفر از ديگران.
در سال 278 هجرى (چند سال قبل از ظهور عبيد الله مهدى در آفريقا) شخصى خوزستانى ناشناسى كه هرگز نام و نشان خود را اظهار نمىكرد در حوالى كوفه پيدا شد.شخص نامبرده روزها را روزه مىگرفت و شبها را به عبادت مىگذرانيد و از دسترنجخود ارتزاق مىكرد و مردم را به مذهب اسماعيليه دعوت نمود.به اين وسيله مردم انبوهى را به خود گروانيد و دوازده نفر به نام نقباء از ميان پيروان خود انتخاب كرد و خود عزيمتشام كرده از كوفه بيرون رفت و ديگر از او خبرى نشد.
پس از مرد ناشناس،«احمد»معروف به«قرمط»در عراق به جاى وى نشست و تعليمات باطنيه را منتشر ساخت و چنانكه مورخين مىگويند او نماز تازهاى را به جاى نمازهاى پنجگانه اسلام گذاشت و غسل جنابت را لغو و خمر را اباحه كرد و مقارن اين احوال،سران ديگرى از باطنيه به دعوت قيام كرده گروهى از مردم را به دور خود گرد آوردند.
اينان براى جان و مال كسانى كه از باطنيه كنار بودند هيچگونه احترامى قائل نبودند و از اين روى در شهرهايى از عراق و بحرين و يمن و شامات نهضت راه انداخته خون مردم را مىريختند و مالشان را به يغما مىبردند و بارها راه قافله حج را زده دهها هزار نفر از حجاج را كشتند و زاد و راحلهشان را به يغما بردند.
«ابو طاهر قرمطى»يكى از سران باطنيه كه در سال 311 بصره را مسخر ساخته و از كشتار و تاراج اموال مردم فروگذارى نكرد و در سال 317 با گروه انبوهى از باطنيه در موسم حج عازم مكه گرديد و پس از در هم شكستن مقاومت مختصر دولتيان،وارد شهر مكه شد و مردم شهر و حجاج تازه وارد را قتل عام نمود و حتى در مسجد الحرام و داخل كعبه جوى خون روان ساخت.پيراهن كعبه را در ميان ياران خود قسمت نمود و در كعبه را كند و حجر الاسود را از جاى خود در آورده به يمن برد كه مدت 22 سال پيش قرامطه بود.
در اثر اين اعمال بود كه عامه مسلمين از باطنيه برائت كرده آنان را خارج از آيين اسلام شمردند و حتى«عبيد الله مهدى»پادشاه فاطمى كه آن روزها در آفريقا طلوع كرده،خود را مهدى موعود و امام اسماعيليه معرفى مىكرد،از قرامطه بيزارى جست.
طبق اظهار مورخين،مشخصه مذهبى باطنيه اين است كه احكام و مقررات ظاهرى اسلام را به مقامات باطنى عرفانى تاويل مىكنند و ظاهر شريعت را مخصوص كسانى مىدانند كه كم خرد و از كمال معنوى بىبهره بودهاند،با اين وصف گاهى برخى از مقررات ازمقام امامتشان صادر مىشود.
نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه
عبيد الله مهدى كه سال 296 هجرى قمرى در آفريقا طلوع كرد،به طريق اسماعيليه به مامتخود دعوت كرد و سلطنت فاطمى را تاسيس نمود.پس از وى اعقابش مصر را دار الخلافه قرار داده تا هفت پشتبدون انشعاب،سلطنت و امامت اسماعيليه را داشتند.پس از هفتمين كه مستنصر بالله،سعد بن على بود،دو فرزند وى«نزار و مستعلى»سر خلافت و امامت منازعه كردند و پس از كشمكش بسيار و جنگهاى خونين،«مستعلى»غالب شد و برادر خود«نزار»را دستگير نموده زندانى ساخت تا مرد.در اثر اين كشمكش،پيروان فاطميين دو دسته شدند:«نزاريه و مستعليه».
الف-«نزاريه»:گروندگان به«حسن صباح»مىباشند كه وى از مقربان مستنصر بود و پس از مستنصر،براى طرفدارى كه از نزار مىنمود،به حكم مستعلى از مصر اخراج شد.وى به ايران آمده پس از چندى از قلعه الموت از توابع قزوين سر در آورد.قلعه الموت و چند قلعه ديگر مجاور را تسخير كرد و به سلطنت پرداخت.در آغاز كار به نزار دعوت كرد و پس از مرگ حسن (سال 518 هجرى قمرى) «بزرگ اميد رودبارى»و پس از وى فرزندش«كيا محمد»به شيوه و آيين حسن صباح سلطنت كردند و پس از وى فرزندش«حسن على ذكره السلام»پادشاه چهارم الموتى،روش حسن صباح را كه نزارى بود برگردانيده به باطنيه پيوست.
تا اينكه هلاكوخان مغول به ايران حمله كرد،وى قلاعاسماعيليه را فتح نمود و همه اسماعيليان را از دم شمشير گذرانيد،بناى قلعهها را نيز با خاك يكسان ساخت و پس از آن در سال 1255 هجرى،آقا خان محلاتى كه از نزاريه بود در ايران به محمد شاه قاجار ياغى شد و در قيامى كه در ناحيه كرمان نمود شكستخورده به بمبئى فرار كرد و دعوت باطنى نزارى با به امامتخود منتشر ساخت و دعوتشان تا كنون باقى است و نزاريه فعلا«آقا خانيه»ناميده مىشوند.
ب-«مستعليه»:پيروان«مستعلى»فاطمى بودند كه امامتشان در خلفاى فاطميين مصر باقى ماند تا در سال 557 هجرى قمرى منقرض شدند و پس از چندى فرقه«بهره»در هند به همان مذهب ظهور كردند و تا كنون نيز مىباشند.
ج-«دروزيه»:طايفه دروزيه كه در جبال دروز شامات ساكنند در آغاز كار،پيروان خلفاى فاطميين مصر بودند تا در ايام خليفه ششم فاطمى به دعوت«نشتگين دروزى»به باطنيه ملحق شدند. دروزيه در«الحاكم بالله»كه به اعتقاد ديگران كشته شده،متوقف گشته مىگويند وى غيبت كرده و به آسمان بالا رفته!و دوباره به ميان مردم خواهد برگشت!
د-«مقنعه»:در آغاز پيروان«عطاء مروى»معروف به«مقنع»بودند كه طبق اظهار مورخين از اتباع ابو مسلم خراسانى بوده است و پس از ابو مسلم،مدعى شد كه روح ابو مسلم در وى حلول نموده است و پس از چندى دعوى پيغمبرى و سپس دعوى خدايى كرد!و سر انجام در سال 162 در قلعه كيش از بلاد ماوراء النهر به محاصره افتاد و چون به دستگيرى و كشته شدن خود يقين نمود، آتش روشنكرده با چند تن از پيروان خود داخل آتش شده و سوخت.پيروان«عطاء مقنع»پس از چندى مذهب اسماعيليه را اختيار كرده و به فرقه باطنيه ملحق شدند.
شيعه دوازده امامى و فرق ايشان با زيديه و اسماعيليه
اكثريتشيعه كه اقليتهاى نامبرده از آن منشعب و جدا شدهاند«شيعه اماميه و دوازده امامى»ناميده مىشوند و چنانكه گفتيم در آغاز پيدايش به عنوان انتقاد و اعتراض در دو مسئله اساسى از مسائل اسلامى پيدا شدهاند بى آنكه در آيينى كه طبق تعليم پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مسلمين معاصر آن حضرت بود،سخنى داشته باشند.و آن دو مسئله«حكومت اسلامى و مرجعيت علمى»بود كه شيعه آن را حق اختصاصى اهل بيت مىدانستند.
«شيعه»مىگفتند:خلافت اسلامى كه البته ولايتباطنى و پيشوائى معنوى لازم لاينفك آن است، از آن على و اولاد على عليه السلام است كه به موجب تصريح خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ساير ائمه اهل بيت،دوازده تن مىباشند و مىگفتند:تعليمات ظاهرى قرآن كه احكام و قوانين شريعت مىباشند و در عين حال كه به حيات معنوى كامل نيز مشتملند،داراى اصالت و اعتبارند و تا قيامت،فسخ بردار نيستند و اين احكام و قوانين را از راه اهل بيتبايد به دست آورد و بس.
و از اينجا روشن مىشود كه:فرق كلى ميان شيعه دوازده امامى و شيعه زيدى اين است كه«شيعه زيدى»غالبا امامت را مختص به اهل بيت نمىداند و عدد ائمه را به دوازده منحصر نمىبيند و از فقهاهل بيت پيروى نمىكند بر خلاف«شيعه دوازده امامى».و فرق كلى ميان شيعه دوازده امامى و شيعه اسماعيلى نيز اين است كه اسماعيليه معتقدند كه امامتبه دور«هفت»گردش مىكند و نبوت در حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ختم نشده است و تغيير و تبديل در احكام شريعتبلكه ارتفاع اصل تكليف خاصه به قول باطنيه مانع ندارد!بر خلاف شيعه دوازده امامى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خاتم الانبياء مىدانند و براى وى دوازده وصى و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر و غير قابل نسخ مىبيند و براى قرآن كريم هم ظاهر و هم باطن اثبات مىكنند.
خاتمه فصل:دو طايفه«شيخيه و كريمخانيه»كه در دو قرن اخير در ميان شيعه دوازده امامى پيدا شدهاند نظر به اينكه اختلافشان با ديگران در توجيه پارهاى از مسائل نظرى است نه در اثبات و نفى اصل مسائل،جدايى ايشان را انشعاب نشمرديم.
و همچنين فرقه«على اللهى»از شيعه دوازده امامى كه غلاة نيز ناميده مىشوند و مانند باطنيه، شيعه اسماعيلى،تنها به باطن قائلند از اين روى كه هيچگونه منطق منظمى ندارند به حساب نياورديم.
خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامى
چنانكه در فصول گذشته روشن شد اكثريتشيعه همان شيعه دوازده امامى بودند و همان عده از دوستان و هواداران على عليه السلام بودند كه پس از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى احياى حقوق اهل بيت،در خصوص خلافت و مرجعيت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اكثريت مردم جدا شدند.
«شيعه»در زمان خلفاى راشدين (11-35 هجرى قمرى)
پيوسته زير فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافتبنى اميه (40-132) هر گونه امن و مصونيت از جان و مالشان برداشته شده بود،ولى هر چه فشار ستم و بيدادگرى بر ايشان بيشتر مىشد،در عقيده خود استوارتر مىگشتند و مخصوصا از مظلوميتخود در پيشرفت عقيده بيشتر بهره مىبردند و از آن پس در اواسط قرن دوم كه خلفاى عباسى زمام حكومت اسلامى را به دست گرفتند،شيعه از فتورى كه در اين ميان پيدا شد،نفسى تازه كرد ولى با مهلت كمى باز عرصه بر ايشان تنگ شد تا اواخر قرن سوم هجرى،روز به روز تنگتر مىشد.
در اوايل قرن چهارم كه سلاطين با نفوذ آل بويه كه شيعه بودند روى كار آمدند،شيعه قدرتى كسب كرد و تا حدود زيادى آزادى عمل يافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جريان كار به همين ترتيب بود و در اوايل قرن ششم كه حمله مغول آغاز شد،در اثر گرفتاريهاى عمومى و هم در اثر ادامه يافتن جنگهاى صليبى حكومتهاى اسلامى چندان فشار به عالم تشيع وارد نمىساختند.و مخصوصا شيعه شدن جمعى از سلاطين مغول در ايران و حكومتسلاطين مرعشى در مازندران،در قدرت و وسعت جمعيتشيعه كمك بسزايى نمود و در هر گوشه از ممالك اسلامى و خاصه در ايران،تراكم ميليونها نفر شيعه را محسوس ساخت و اين وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت و از حدود افتتاح قرن دهم هجرى در اثر ظهور سلطنت صفويه در ايران پهناور آن روز،مذهب شيعه رسميتيافت و تا كنون كه اواخر قرن چهارده هجرى مىباشد به رسميتخود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان،دهها ميليون شيعه زندگى مىكنند.
پىنوشتها:
1-اين مطالب از ملل و نحل شهرستانى و كامل ابن اثير ماخوذ است.
2-اين مطالب از كامل ابن اثير،روضة الصفا،حبيب السير،ابى الفداء و ملل و نحل شهرستانى و بعضى جزئيات آن از تاريخ آقا خانه ماخوذ است.
شيعه در اسلام صفحه 64
تاليف: علامه سيد محمد حسين طباطبايى
امام صادق علیه السلام فرمودند:احادیث ما را بیاموزید ودر انجام این وظیفه تربیتی ،تسریع نماییدپیش از آنکه مخالفین گمراه بر شما پیشی گیرند.طبق فرموده امام صادق ما بر آن شدیم که هر روز با یک حدیث تربیتی با شما باشیم.
امام علی علیه السلام در ضمن وصایای خود به حضرت حسین (ع)فرموده:خوشبخت ورستگار کسی است که علم وعملش ،دوستی ودشمنیش،گرفتن ورهاکردنش،سخن گفتن وسکوتش،رفتاروگفتارش تنها بر اساس رضای الهی استوار باشد وبر خلاف امر پرودگار قدمی برندارد.
یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداریشان از منارههای غیرت این دیار به گوش میرسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند. یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را میسراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینتبخش کوچههای شهر است. … و، من و تو،! در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستادهایم و در این حضور عطرآگین و آسمانیشان در آرامشیم و از سرخی آنان دشتهایمان سرخ و لالهگون است. آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینههای تمامنمای راه عزت و شرف من و تواند. … نگاه کن! نور از پیشانیهای به خاک افتاده آنان میطرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمانیم!
سالروز میلاد عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری بر تمامی مسلمانان مبارک باد.
بىتردید یكى از مهمترین عوامل تربیت و پرورش فضیلتهاى اخلاقى و نیز تثبیت و انتقال ارزشهاى فرهنگى و اعتقادى، استفاده از الگوهاى مناسب است؛ چرا كه الگو و سرمشق به لحاظ برخوردارى از ویژگىهاى خاصى مىتواند به روند حفظ و انتقال فضایل و آموزههاى تربیتى سرعت بخشیده و به تعمیق و ماندگار شدن آنها كمك نماید.
در این راستا، توجه به حفظ سلامت فكرى و اعتقادى بانوان از اهمیت و ضرورت بیشترى برخوردار است؛ چرا كه همواره در طول تاریخ خطرناكترین نقشههاى دشمنان از طریق نفوذ و ایجاد تغییر در نوع تفكر و بینش این قشر از جامعه عملى شده است.
به علاوه، حفظ سلامت بینش و دیدگاههاى ارزشى بانوان هر جامعهاى به لحاظ نقش بسیار مهمى كه در تربیت نسل جدید دارد، تضمین كننده سلامت فكرى و فرهنگى سایر اقشار نیز محسوب مىشود.
یكى از چهرههاى برجسته جهان اسلام،کهبه دلیل برخوردارى از ویژگىهاى منحصر به فرد در تمام زمینهها مىتواندبه عنوانیك الگوی به تمام معنى در همه اعصار مطرح شود، حضرت زینب علیها السلام است. بىشك همه كمالات آن حضرت در كل، علاوه بر بیان ابعاد مختلف شخصیت بىنظیر این بانوى بزرگوار، به درجه بالاى عرفان و خداشناسى او دلالت دارد. اگر مرتبه توحیدش قریب به مرتبه توحید حضرات معصومان نبود، هرگز نمىتوانست سكاندار طوفان كربلا باشد.همانگونه كه این بانوى گرانقدر در یكى از حساسترین برهههاى تاریخ اسلام، از طریق تدبیر و فداكارى و شهامت خطرى را كه متوجه كیان اسلام بود، برطرف نمود امروز نیز بانوان جامعه اسلامى مىتوانند از طریق اقتدا به سیره و عملكرد و فضایل شیرزن كربلا حضرت زینب كبرىعلیها السلام همه دسیسههاى ناجوانمردانه استكبار جهانى را در استیلا بر افکار بانوان مسلمان خنثى نمایند.
امروز سکوت در برابر جنایات بحرین، خیانت به قرآن و سیره پیامبر صلی الله و علیه و آله است
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسولالله صلیالله علیه و آله و سلم: «من سمع مسلماً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»
هان ای علما و اندیشمندان بزرگ جهان اسلام! هان ای بزرگان علم و دین و ای فرزانگان دنیای پهناور اسلام! هان ای اسوهها و تأثیرگذاران و چهرههای وجیه در میان مسلمانان! هان ای مفتیان و فقیهان در حوزههای علمیه جهان اسلام! هان ای بزرگان الازهر و دانشگاههای مکه، مدینه، هندوستان، پاکستان، افغانستان، امارات و کشورهای آفریقایی! آیا صدای مسلمانان مظلوم بحرین را نمیشنوید؟! آیا از کشتار بیرحمانه مسلمانان و از فجایع اسفبار این کشور آگاهید؟! آیا از هجوم ارتش کشورهای بیگانه برای قتلعام مسلمانان به این کشور اطلاع دارید؟! اگر پاسخ مثبت است، سکوت و خاموشی برای چیست؟!
آیا جز این است که رسول مکرم اسلام – صلیالله علیه و آله- حرمت خون، مال و عرض مسلمان را در حد حرمت کعبه میدانست؟! آیا جز این است که در «صحاح» در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا لله، فإذا قالوها فقد حرم علی دماؤهم و اموالهم؛ فرمان داده شدم که با افراد بجنگم تا وقتی که لا إله إلا الله را بگویند، و پس از آن خون و اموال آنها بر من حرام است»؟!
امروز سکوت هر مسلمان در برابر جنایات بحرین، خیانتی آشکار به قرآن کریم و سیره پیامبر مکرم اسلام (ص) است. از اینرو شایسته همه عالمان، اندیشمندان و نخبگان جوامع اسلامی است که با هوشیاری تمام نقشههای دشمنان قسم خورده اسلام را برملا سازند و به وظیفه قرآنی خود عمل نمایند.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ضمن محکوم کردن حوادث خونبار بحرین، از عالمان و مفتیان و تأثیرگذاران در عالم اسلام میخواهد که ضمن شکستن سکوت خود، مانع کشتارهای وحشیانه در کشور بحرین شوند و نقشههای شیطانی دشمنان اسلام را نقش بر آب سازند.
مدرسه علمیه کوثر درمحکومیت کشتارمردم بی گناه بحرین کلاسهای درس خود راتعطیل و طلاب درجلسه تحصنی که باسخنرانی امام جمعه محترم تشکیل شده بود شعارهایی برعلیه استکبار و حامیان آن سردادند
جهاد اقتصادی یعنی همه در کنار هم اقتصاد مملکت را با تلاش ،وجدان کاری بهره وری،صرفه جویی اصلاح الگوی مصرف خودداری از هدر دادن پول ،انرژی و…بسازیم چیزی که با تداوم همت مضاعف وکار مضاعف شدنی است.سال نو بر شما جهادگران مبارک.
السلام علیک یا فاطمه معصومه
فرا رسیدن سالروز ورود حضرت معصومه به شهر مقدس قم را به همه شما دوستان وعزیزان تبریک عرض می نماییم.
ولادت سراسر سعادت پیامبر رحمت هفته وحدت وفرخنده میلاد امام جعفر صادق مبارک باد.
.واعتصموابحبل الله جمیعا ولا تفرقوا:کلامی رحمانی است که برضرورت حفظ وحدت وهم اندیشی مسلمین در امور تاکید می ورزد وهمه نگاهها را متوجه یک نقطه می داند و آن توحید است.
پیام تسلیت
بسم الله الرحمن الرحیم
سالروز قیام مردم همیشه بیدار درسال 1356که دربزرگداشت شهدای 19دی قم باشعارازادی وخنثی کردن توطئه دشمنان بپاخاستند را تسلیت عرض می نماییم.